خورشید همچنان می‌دمد

«خورشید همچنان می‌دمد» اثری است از ارنست همینگوی (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۸۹۹ تا ۱۹۶۱) که در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. این کتاب به بررسی شرایط، سرخوردگی‌ها و هراس‌های نسل پس از جنگ جهانی اول می‌پردازد.

درباره‌ی خورشید همچنان می‌دمد

خورشید همچنان می‌دمد رمانی است اثر ارنست همینگوی، نویسنده‌ی نامدار آمریکایی که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است.

محور داستان کتاب خورشید همچنان می‌دمد مسافرت گروهی آمریکایی و انگلیسی مقیم فرانسه از«نسل گم شده» به اسپانیا برای دیدن فستیوال گاوبازی پامپلونا است. راوی داستان مردی است که بر اثر زخمی از دوران جنگ جهانی اول عقیم شده‌است. مشتزنی یهودی و مردی ثروتمند از اعضای دیگر گروه‌اند. وجود زنی جذاب در این گروه موجب رقابت و درگیری بین اعضای گروه می‌شود. همینگوی از این درگیری استفاده می‌کند تا نگاهی عمیق‌تر به مسایلی مانند عشق، مرگ، زندگی و علایق مردانه بیندازد.

جنگ جهانی اول بسیاری از مفاهیم اجتماعی و اخلاقی را تغییر داد. دیگر باورها، اعتقادات و ارزش‌ها مثل قبل نبود. این جنگ باعث شد تا مفهوم مرد بودن هم در جامعه آمریکا تغییر کند. چون خشونتی که جنگ در بر داشت شانس زنده ماندن سربازان را کمتر می‌کرد و شجاعت ویژگی همه نبود. در واقع جنگ تعاریفی که در گذشته از مرد بودن وجود داشت را کم رنگ و ضعیف کرده بود.

در این رمان هم می‌بینیم که جیک به نوعی تغییرات این چنینی را نشان می‌دهد و به خاطر جنگ مردانگی‌اش را از دست می‌دهد. جیک از این موضوع احساس ناراحتی می‌کند اما نمی‌تواند از این حس فرار کند و درست این موضوع زمانی برای او دردناک می‌شود که برت شخصیت دختر داستان به او پاسخ منفی می‌دهد.

همینگوی در این داستان به شکل ماهرانه‌ای تاثیر جنگ را بر افراد و در جامعه را نشان می‌دهد. با اینکه در این داستان می‌بینیم که جنگ باعث تضعیف مرد بودن شده اما تنها جیک در این رمان نیست که متاثر از این موضوع باشد. در حقیقت همینگوی تمامی سربازانی را که از جنگ بازگشته‌اند را به همین شکل نشان می‌دهد؛ اما شگرد نویسنده در شرح این افراد در گذر قصه است. به عنوان مثال در جایی از داستان می‌بینیم که سربازهای از جنگ برگشته با تمسخر کوهن و رفتارهای او می‌خواهند ضعف‌ها و ترس‌های خود را پنهان کنند.

در حقیقت، آن چه این اثر ارنست همینگوی را متعالی نشان می‌دهد، توصیف دقیق شخصیت‌ها در دنیایی است که مدام درگیر حوادث می‌شوند، اما احساس می‌کنند که نیازهای آنان برآورده نیست. شخصیت‌های اثر همینگوی در جستجوی مداوم خود برای یافتن لذت و خوشی و همچنین در طلب آرمان‌های جدید و جایگزین کردن آنان به جای آرمان‌های قدیمی از دست رفته، اشتیاق فراوانی را برای پیوستن به نوعی نظام جهانی نشان می‌دهند.

این کتاب از پرفروش‌ترین و مهم‌ترین آثار همینگوی محسوب می‌شود. در سال ۱۹۸۳، روزنامه نیویورک تایمز گزارش کرد که این کتاب از سال ۱۹۲۶ تا آن سال همه ساله تجدید چاپ می‌شده‌است. هم‌چنین باید اشاره کرد که فیلمی نیز بر اساس این داستان در سال ۱۹۵۷ و با بازی اوا گاردنر و ارول فلین ساخته شده‌است.

در رابطه با نام کتاب نیز باید اشاره کرد که، برخی معتقدند عنوان کتاب به فارسی زیاد به مفهوم موردنظر همینگوی نزدیک نیست و عنوان خورشید نیز طلوع می‌کند را برای ترجمه فارسی این کتاب پیشنهاد کرده‌اند. به علاوه، این کتاب با عنوان خورشید همچنان می‌دمد در ایران ترجمه شده و در سال ۱۳۹۳ نیز توسط نشر افق با نام زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست منتشر شده است. از مترجمان این کتاب در ایران می‌توان به احمد کسمایی‌پور، احسان لامع، اسدالله امرایی، علیرضا دوراندیش و محمد حیاتی اشاره کرد.

کتاب خورشید همچنان می‌دمد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۰ با بیش از ۴۲۲ هزار رای و ۱۷ هزار نقد و نظر است.

داستان خورشید همچنان می‌دمد

داستان خورشید همچنان می‌دمد در دهه ۱۹۲۰ در پاریس آغاز می‌شود. جیک بارنز روزنامه‌نگار و سرباز سابق جنگ جهانی اول در پاریس زندگی دربه‌دری را سپری می‌کند. او عاشق لیدی برت اشلی، زنی که شوهرش را در جنگ از دست داده بود، می‌شود. اما به دلیل مصدومیت جنگی که او را از نظر جنسی دچار مشکل کرده بود، آن دو نتوانستند ارتباط عاطفی خود را حفظ کنند و برت با مرد تاجری به نام مایکل کمبل نامزد می‌کند.

در این میان دوست صمیمی جیک که زمانی قهرمان بوکس بود، پس از آشنایی با برت عاشق وی می‌شود. این چهار نفر به‌اتفاق هم برای تماشای جشن سالانه سان‌فرمین راهی اسپانیا می‌شوند و در آنجا برت عاشق جوان گاوباز می‌شود.

بخشی از خورشید همچنان می‌دمد

من به آدم‌های ساده و رک، به‌ خصوص وقتی که داستان‌هایشان عین هم باشد، اعتمادی ندارم و همواره حتی بدگمان بودم که رابرت کوهن قهرمان میان وزن مشت‌زنی بوده باشد. شاید اسبی دماغ‌ او را له کرده یا مادرش از چیزی ترسیده بود. ممکن است وقتی تازه پا می‌گرفته، به جایی خورده. ولی آخر‌ سر کسی را پیدا کردم که از زبان اسپایدر کلی صحت موضوع را تأیید کرد. اسپایدر کلی نه تنها کوهن را فراموش نکرده بود، اغلب جویا بود که چه اتفاقی برایش افتاده است.

رابرت کوهن از طرف پدر متعلق به یکی از خانواده‌های ثروتمند در نیویورک بود و از طرف مادر به خانواده‌ای اصیل و شریف تعلق داشت. در مدرسه نظامی خود را برای ادامه تحصیل در پرینستون آماده کرد و در یک تیم فوتبال بازی ‌کرد و هیچ‌کس نسبت به او تبعیض نژادی قائل نشد. حتی کاری به مذهب او نداشتند. همین بود که هیچ فرقی با دیگران نداشت، تا اینکه به پرینستون رفت.

پسری بسیار نازنین و صمیمی و خجالتی بود و همین او را ناخوشایند جلوه می‌داد. در مشت‌زنی، این را در وجودش کشت و با وجدانی معذب و دماغ له‌ شده از پرینستون خارج شد و با اولین دختری که در نظرش جذاب آمد، ازدواج کرد. پنج سال از ازدواجش گذشته و سه تا بچه آورده بود که پنجاه هزار دلاری را که از پدرش به ارث مانده بود از دست داد.

بیشترین سهم ارث به مادرش رسید و به دلیل مصیبت‌هایی که از زندگی با یک زن عیانی نصیبش شد، به شرایط ناخوشایندی دچار شد و درست وقتی که تصمیم گرفت زنش را ترک کند، زنش او را ترک کرد و به سراغ یک مینیاتوریست رفت. او ماه‌ها همت کرده بود که زنش را ترک کند، اما نتوانسته بود. چون خیلی ناجوانمردانه بود که او را از خودش براند. این ‌بار، رفتن زنش برای او اتفاق ناگهانی، اما مفیدی بود.

از یکدیگر جدا شدند. رابرت کوهن به زندگی در کنار ساحل روی آورد. در کالیفرنیا با ادیبان نشست و برخاست کرد و چون هنوز مقداری از آن پنجاه هزار باقی مانده بود، در مدت زمان کوتاهی دست به انتشار یک نشریه هنری زد. این نشریه از کارملِ کالیفرنیا گرفته تا پراوینستونِ ماسوچست منتشر می‌شد. نام او در صفحه اصلی تنها سردبیری محسوب می‌شد که عضو هیئت مشاوره هم بود، و این موفقیت را مدیون پولش و آگاهی‌ از علاقه‌اش به کار سردبیری بود. تا فهمید که هزینه مجله خیلی بالا رفته است و او مجبور است دست از انتشار آن بردارد، خیلی متأثر شد.

ولی آن موقع، نگران چیزهای دیگری هم بود. خانمی همکارش بود که در صدد بود تا از طریق مجله به موفقیت‌هایی دست پیدا کند. زنی بود استوار و کوهن هرگز فرصتی نکرده بود تا از دست او خلاصی یابد، هر چند حتم داشت که او را دوست دارد. این زن تا فهمید که مجله انتشار نمی‌یابد، از کوهن دلسرد شد. تصمیم گرفت تا از فرصت موجود استفاده کند و با اصرار از کوهن خواست تا به اروپا بروند. کوهن در آنجا می‌توانست به نوشتن ادامه بدهد.

 

اگر به کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی کتاب‌های ارنست همینگوی در وب‌سایت هر روز یک کتاب با دیگر آثار این نویسنده‌ی نامدار نیز آشنا شوید.