اوسنه‌ی گوهرشاد

«اوسنه‌ی گوهرشاد» اثری است از سعید تشکری (نویسنده و کارگردان زاده‌ی قوچان، از ۱۳۴۲ تا ۱۴۰۰) که در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. این کتاب با روایت داستانی جذاب به روایت ماجرای مسجد گوهرشاد می‌پردازد.

درباره‌ی اوسنه‌ی گوهرشاد

کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد، داستانی از زنی به نام گوهرشاد، بانی ساخت مسجد گوهرشاد است که پس از هزار سال به مسجد می آید و شاهد اتفاقات تازه‌ای است.

اوسنه در لغت به معنای افسانه است. کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد روایتی خیالی هم گام با داستانی نو و مبتنی بر حقیقت، از واقعه ۲۱ تیر، شهادت و سرکوب خونین قیام مردم در مسجد و حرم مطهر رضوی و زندگی گوهرشاد بیگم در دوره‌ی تیموریان است. این کتاب با استفاده از تکنیک فانتزی و جان‌بخشی به شخصیت‌های داستان در زمان‌های مختلف موقعیت‌های فوق العاده‌ای برای خوانندگان خلق می‌کند.

در حقیقت، سعید تشکری در این کتاب با روایت‌های مختلف و متفاوت این واقعه تاریخی را به تصویر می‌کشد. او ابتدا سفری در دل تاریخ انجام می‌دهد و گوهرشاد بیگم را به سال ۱۳۱۴ دعوت می‌کند. بخش دیگر کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد روایتی از زندگی فتح‌الله پاکروان است و این برخورد تاریخی میان این دو، به جذابیت کتاب اضافه کرده است. سعید تشکری در همان صفحات آغازین کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد، با مخاطبان وارد گفتگو می‌شود و داستان را جذاب و متفاوت می‌کند.

کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۱۳ با ۳۰ رای و ۱۳ نقد و نظر است.

داستان اوسنه‌ی گوهرشاد

مسجد که به دستور گوهرشادبیگم، در دوران تیموریان ساخته شد، در قرن معاصر شاهد یک اعتراض خونبار بود. در در تیر ماه سال ۱۳۱۴، این مسجد جامع شاهد کشتار وحشیانه مردمی بود که در اعتراض به دستور پذیرش کلاه شاپو تجمع کرده بودند. در آن زمان فتح‌الله پاکروان استاندار خراسان بود. او معتقد بود که حکومت باید در برابر مقاومت مردم در پذیرش کلاه شاپو _ که کلاهی فرنگی و بیگانه به‌شمار می‌رفت_ با به‌کارگیری زور، ایشان را به این جایگزینی و دگرگونی وادارد.

بخشی از اوسنه‌ی گوهرشاد

از وقتی شنیدی تلگرافی فوری برایت رسیده و به دفتر کارت رفتی و تلگراف را خواندی و برگشتی، ساعتی گذشته و تو دوباره اینجایی. عطر او را همیشه از میان آن همه دود سیگارهای برگ و عطرهای فرانسوی زنان دیگر و بوی الکل و شراب می‌توانی حس کنی. همان عطر روز اول که تو را کنار ساحلی در استانبول جذب خودش کرد.

حالا اینجایی. در پاریس. در مولن روژ که به اصرار برای او باز کردی. نمی‌دانی دل‌کندن از اینجا و پاریس همان‌قدر که برای تو سخت است، برای او هم سخت خواهد بود؟ اما چاره‌ای نیست. اصلا دست خودت نیست. تو یک دیپلماتی و هر کجا دولت متبوعت بخواهد باید انجام وظیفه کنی.

خوشحالی که پدر او، حسن خان، زمانی سفیر ایران در دولت عثمانی بوده، پس یقینا او خوب می‌فهمد که کار سیاست و صاحب منصبی دولتی بودن یعنی چه. هر چند پدرش را در سه سالگی از دست داده باشد.

از دور او را می‌بینی. پشت میز دونفره‌ی همیشگی که مشرف به همه‌ی کافه است و می‌تواند همه چیز را زیر نظر بگیرد و ببیند، نشسته است. درست نزدیک میز بار اصلی.

صدایش می‌زنی.

–  خانم پاکروان!

اما او مثل همیشه غرق در افکار خودش و مشغول خواندن کتابی است. این دنیایی بود که دوست داشت در یک کافه‌ی کوچک بسازد و تو همه چیز را برایش مهیا ساختی تا به خواسته‌اش برسد.

دوباره صدا می‌زنی.

– مادام پاکروان!

صدایت را میان هیاهوی مولن روژ می‌شنود. نگاهش را از کتاب می‌گیرد و تو را نزدیک در ورودی کافه می‌بیند. همان لبخند که تو را مجذوب خودش کرد بر لبانش نقش می‌بندد. کتاب را می‌بندد و آن را روی میز و مقابلش می‌گذارد. جام شراب را برمی‌دارد و کمی بالا می‌آورد و به تو اشاره می‌کند. دست دیگرش را کمی بالا می‌آورد و برایت دست تکان می‌دهد.

این به معنای دعوت برای نشستن کنار اوست.

مثل همیشه دعوتش را می‌پذیری و به اشاره‌ی او نزدیکش می‌شوی.

دست او را به نشانه‌ی ادب می‌بوسی و کمی سر خم می‌کنی.

–  خانم پاکروان!

 

چنانچه به کتاب «اوسنه‌ی گوهرشاد» علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی کتاب‌های سعید تشکری در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.