روشنایی در اوت

«روشنایی در اوت» اثری است از ویلیام فاکنر (نویسنده‌ی آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زن و مردی می‌پردازد که هر دو به دنبال یک مرد می‌گردند.

درباره‌ی روشنایی در اوت

کتاب روشنایی در اوت اثر ویلیام فاکنر، نویسنده‌ی آمریکایی است. داستان کتاب در مورد یک زن و مرد سفیدپوست است. زن باردار است و مرد نیز خود را متعلق به قومیت‌های مختلف می‌داند. ارتباط هر دوی آن‌ها با یک مرد دیگر طی فلش‌بک‌هایی در روند رمان گفته می‌شود. آن مرد بر زندگی این دو فرد تأثیر زیادی می‌گذارد.

فاکنر در داستان‌هایش موضوعاتی مانند نژاد، قومیت، جنسیت، طبقه‌ی اجتماعی و مذهب را در جنوب آمریکا مطرح می‌کند. شخصیت‌های اصلی داستان‌های او افراد رانده‌شده‌ای هستند که او بر آن‌ها تمرکز می‌کند و برخورد افراد بیگانه را با یک جامعه‌ی روستایی نشان می‌دهد. استقبال از رمان روشنایی در اوت بسیار مختلف بود و حتی بسیاری از منتقدان از آن انتقاد کردند؛ اما با گذشت زمان به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار فاکنر و یکی از بهترین رمان‌های قرن بیستم شناخته شد.

کتاب روشنایی در اوت به خاطر موضوع ناتورالیستی و خشونت‌آمیز بودن و وسواس نسبت به ارواح گذشتگان به عنوان رمان سبک گوتیک جنوبی شناخته می‌شود. گوتیک جنوبی یکی از زیرشاخه‌های ادبیات گوتیک است که ماجراهایش در آمریکای جنوبی اتفاق می‌افتد. این داستان‌ها شامل شخصیت‌های مشکل‌دار و نامتعارف هستند. اغلب، موضوع این‌گونه رمان‌ها مربوط به ازخود‌بیگانگی، فقر، رخدادهای شوم و سحر و جادوست.

روایت داستان به ترتیب خاصی ساختاربندی نشده است؛ زیرا اغلب با فلش‌بک‌های طولانی قطع می‌شود و دائماً از یک شخصیت به شخصیت دیگر می‌رود. اما برخلاف بسیاری از آثار فاکنر این روایت براساس جریان سیال ذهن هدایت نمی‌شود، بلکه شامل گفت‌وگو و راوی سوم شخص دانای کل است که داستان را گسترش می‌دهد.

رمان روشنایی در اوت، تراژدی‌ای تمام عیار در برابر مقاومتی امیدوارانه در مواجهه با مرگ را به تصویر می‌کشد و برخی از به یاد ماندنی ترین شخصیت های ویلیام فاکنر را به مخاطبین معرفی می‌کند: دختری روراست و نترس به نام لنا گرو که به دنبال پدر بچه ی به دنیا نیامده اش می گردد؛ کشیشی به نام گیل هایتاور که تنها و منزوی شده و رویای پیروزی در منازعه را در سر می پروراند و در نهایت، خانه به دوشی مستأصل و اسرارآمیز به نام جو کریسمس.

 روشنایی در اوت با به تصویر کشیدن میراث دو رویداد تاریخی مهم در آمریکا، مانند سفری مسحورکننده به دل کابوسی از مشکلات نژادی، دینی و اجتماعی است و مخاطب را در داستان کم نظیر خود، غرق می کند.

کتاب روشنایی در اوت در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۴ با بیش از ۶۰ هزار رای و ۳۱۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از صالح حسینی، عبدالحسین شریفیان و مهرگان مهرداد به بازار عرضه شده است.

داستان روشنایی در اوت

داستان این رمان در جنوب آمریکا در دهه ۱۹۳۰ می گذرد، در زمان قوانین ممنوعیت و جیم کرو که جداسازی نژادی را در جنوب قانونی می کرد. ماجرا با سفر لنا گروو، یک زن جوان سفیدپوست باردار از دان میل، آلاباما، آغاز می شود که در تلاش برای یافتن لوکاس برچ، پدر فرزند متولد نشده اش است. او از کار خود در دان میل اخراج شده و به می سی سی پی نقل مکان کرده است، و قول داده است که وقتی شغل جدیدی پیدا کند به او خبر بدهد.

لنا که از برچ خبری ندارد و توسط برادر بزرگترش بخاطر حاملگی نامشروعش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، پیاده می رود و به جفرسون، می سی سی پی، شهری در شهرستان یوکناپاتاوفای خیالی فاکنر می رود. در آنجا او انتظار دارد لوکاس را بیابد که در یک کارخانه هواپیماسازی دیگر کار می کند و آماده ازدواج با او است. کسانی که به او در طول سفر چهار هفته‌ای او کمک می‌کنند، شک دارند که لوکاس برچ پیدا شود، یا وقتی لوکاس برچ به او برسد، به قولش عمل کند.

وقتی او به جفرسون می رسد، لوکاس آنجاست، اما او نام خود را به جو براون تغییر داده است. به دنبال لوکاس، لنا شیرین و قابل اعتماد، با بایرون باچ خجالتی و ملایم ملاقات می کند، که عاشق لنا می شود اما احساس می کند که شرافتمندانه به او کمک می کند تا جو براون را پیدا کند. بایرون متفکر و آرام مذهبی، از هر نظر برتر از براون است، اما خجالتی بودن او را از افشای احساساتش به لنا باز می دارد.

سپس رمان به دومین رشته داستانی، داستان لوکاس برچ/ جو کریسمس، شریک جو براون می‌رود. کریسمس ترسناک و روان‌پریشی سال‌هاست که در حال فرار بوده است، از آن زمان که حداقل باعث زخمی شدن و حتی کشته شدن پدر خوانده سخت پروتستان او شده است. اگرچه او پوست روشنی دارد، کریسمس مشکوک است که اجداد او آفریقایی آمریکایی است.

او که از عصبانیت غرق شده است، یک رانده تلخ است که بین جامعه سیاه و سفید سرگردان است و دائماً با سیاه پوستان و سفیدپوستان دعوا می کند. کریسمس سه سال قبل از رویدادهای اصلی رمان به جفرسون می‌رسد و در کارخانه‌ای که بایرون و بعداً جو براون در آن کار می‌کنند، شغلی پیدا می‌کند.

کار در آسیاب پوششی برای عملیات چکمه‌فروشی کریسمس است که تحت ممنوعیت غیرقانونی است. او با جوانا باردن، زنی مسن‌تر که از خانواده‌ای قدرتمند سابق الغا شده است، رابطه جنسی برقرار می‌کند که شهر او را به‌عنوان قالی‌فروش نفرت می‌دارد.

اگرچه رابطه آنها در ابتدا پرشور است، جوانا یائسگی را آغاز می کند و به مذهب روی می آورد که کریسمس را ناامید و عصبانی می کند. در پایان رابطه اش با کریسمس، جوآنا سعی می کند او را با تهدید اسلحه مجبور کند زانو بزند و دعا کند. جوانا به زودی به قتل می‌رسد: گلویش بریده شده و تقریباً سرش از تن جدا شده است.

این رمان خوانندگان را مطمئن نمی‌کند که آیا جو کریسمس یا جو براون قاتل است یا خیر. براون شریک تجاری کریسمس در دستفروشی است و خانه در حال سوختن جوانا را ترک می کند که یک کشاورز در حال عبور توقف می کند تا جسد جوانا را از آتش بیرون بکشد. کلانتر ابتدا به جو براون مشکوک می شود، اما پس از اینکه براون ادعا می کند کریسمس سیاه است، یک تعقیب برای کریسمس را آغاز می کند.

شکار انسان بی نتیجه است تا اینکه کریسمس بدون مبدل در موتستاون، یک شهر همسایه فرا می رسد. او در راه بازگشت به جفرسون است و دیگر نمی دود. در ماتستاون، او دستگیر و زندانی می شود، سپس به جفرسون منتقل می شود. پدربزرگ و مادربزرگ او به شهر می‌رسند و از گیل هایتاور، وزیر سابق آبرومند شهر و دوست بایرون باچ دیدن می‌کنند. بونچ سعی می کند هایتاور را متقاعد کند که جو کریسمس زندانی را برای او حقایقی قائل شود، اما هایتاور در ابتدا قبول نمی کند.

اگرچه پدربزرگش می‌خواهد کریسمس لینچ شود، مادربزرگش او را در زندان جفرسون ملاقات می‌کند و به او توصیه می‌کند که از هایتاور کمک بگیرد. همانطور که پلیس او را به دادگاه محلی اسکورت می کند، کریسمس آزاد می شود و به خانه های تاور می دود. پرسی گریم، یک مراقب سفیدپوست بی‌رحمانه کودکانه، او را در آنجا تعقیب می‌کند و به دلیل اعتراض هایتاور، کریسمس را تیراندازی می‌کند و اخته می‌کند.

هایتاور پس از رستگاری در نهایت، به صورت در حال سقوط در حالت غمگینی مرگ‌آور به تصویر کشیده می‌شود، تمام زندگی‌اش در برابر چشمانش می‌درخشد، از جمله ماجراهای گذشته پدربزرگ متحدش، که در حین دزدیدن مرغ از آلونک یک کشاورز کشته شد.

قبل از تلاش کریسمس برای فرار، هایتاور فرزند لنا را در کابینی که براون و کریسمس قبل از قتل در آنجا اقامت داشتند تحویل می دهد و بایرون ترتیبی می دهد که براون/برچ بیاید و او را ببیند. براون یک بار دیگر لنا را ترک می کند، اما بایرون او را تعقیب می کند و او را به مبارزه دعوت می کند. براون دسته شجاع تر و کوچکتر را شکست می‌دهد، سپس به طرز ماهرانه ای به قطاری در حال حرکت می پرد و ناپدید می شود.

در پایان داستان، مردی ناشناس با همسرش در مورد دو غریبه صحبت می‌کند که در سفری به تنسی با او همراه شده بود و می‌گوید که آن زن یک فرزند دارد و آن مرد پدرش نیست. این لنا و بایرون بودند که در حال جستجوی نیمه دل برای براون بودند و در نهایت آنها را در تنسی رها کردند.

بخش‌هایی از روشنایی در اوت

اکنون می دانم چیزی که انسان را تبدیل به یک احمق می کند، این است که حتی نتواند به نصیحت خوب خودت گوش کند.

……………….

و حتی می توان فردی دروغگو را با ترس وادار به گفتن حقیقت کرد؛ همانطور هم می توان با شکنجه، مردی راستگو را وادار به دروغ گفتن کرد.

……………….

ژرف ترین کتاب‌‌ها، زمانی که در زندگی به کار گرفته شوند، چقدر نادرست از آب در می‌آیند.

 

چنانچه به کتاب روشنایی در اوت علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار ویلیام فاکنر در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.