خانم فریزبی

«خانم فریزبی» اثری است از رابرت اُبراین (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۹۱۸ تا ۱۹۷۳) که در سال ۱۹۷۱ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجراهای یک موش و فرزندانش می‌پردازد که باید از مزرعه‌ی محل زندگی خود کوچ کنند.

درباره‌ی خانم فریزبی

خانم فریزبی یک کتاب علمی تخیلی و فانتزی برای کودکان و نوجوانان است که در سال ۱۹۷۱ نوشته شده توسط رابرت سی ابراین، با تصاویری از زینا برنشتاین. این رمان توسط انتشارات لس آنجلس آتنئوم بوکز منتشر شده است. این کتاب برنده جوایز متعددی از جمله مدال نیوبری در سال ۱۹۷۲ شده است. ده سال پس از انتشار، فیلمی نیز با اقتباس از این داستان ساخته شده است.

این رمان حول گروهی از موش‌های آزمایشگاهی فراری که در جامعه‌ای از نظر فن‌آوری پیچیده و باسواد و مشابه انسان‌ها است زندگی می‌کنند، متمرکز است. آنها به کمک خانم فریزبی می آیند، موش صحرایی بیوه ای که به دنبال محافظت از فرزندان و خانه خود در برابر تخریب توسط گاوآهن کشاورز است.

داستان کتاب خانم فریزبی درباره‌ی تأثیرات مخربی ا‌ست که آزمایش‌های انسان روی گونه‌های دیگر می‌گذارد، البته این بار از دید خود همان حیوانات روایت می‌شود. رابرت سی. اُبراین داستان خود را با استفاده از پژوهشی نوشت که درباره‌ی ارتباط جامعه‌ی موش‌های صحرایی و موش‌ها بود.

این تحقیق اوبراین را شیفته‌ی زندگی اجتماعی موش‌ها کرد و معتقد بود حتی این موجودات هم از خود رفتارهایی نشان می‌دهند که به معیارهای اخلاقی انسان‌ها بسیار نزدیک است. همین نگرش منجر می‌شود که حیوانات کتاب خانم فریزبی بیشتر از اینکه با مشکلاتی مانند تهیه‌ی سرپناه و کمبود غذا درگیر باشند، از دوراهی‌های اخلاقی رنج می‌برند.

کتاب خانم فریزبی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۶ با بیش از ۱۷۶ هزار رای و ۴۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از نگار شاطریان و پرستو پورگیلانی به بازار عرضه شده است.

داستان خانم فریزبی

خانم فریزبی، یک موش که به تازگی بیوه شده است، با چهار فرزندش در یک بلوک خاکستر، در مزرعه ای متعلق به کشاورز به نام آقای فیتزگیبون زندگی می کند. پسرش تیموتی درست زمانی که کشاورز شروع به برنامه ریزی برای شخم زدن بهاره می کند، به ذات الریه بیمار می شود که خانه آنها را ویران می کند. به طور معمول، خانواده برای جلوگیری از ریشه کن شدن به خانه تابستانی خود نقل مکان می کردند، اما تیموتی آنقدر بیمار است که نمی تواند نقل مکان کند.

یک موش بزرگ‌تر به نام مستر ایجز که دوست جاناتان همسر فقید خانم فریزبی بود، مقداری دارو برای تیموتی به او می‌دهد. او در راه خانه، جان کلاغ جوانی به نام جرمی را از دست گربه کشاورز، اژدها نجات می دهد. در عوض، جرمی خانم فریزبی را به درخت جغد می برد تا بتواند برای انتقال خانواده اش کمک بخواهد. وقتی جغد متوجه می‌شود که خانم فریزبی بیوه دوست قدیمی‌اش جاناتان است، به او پیشنهاد می‌کند که از موش‌هایی که در بوته‌های رز در مزرعه زندگی می‌کنند کمک بگیرد.

خانم فریزبی متوجه می شود که موش ها جامعه ای باسواد و مکانیزه دارند. آنها فناوری هایی مانند آسانسور دارند، از شبکه برق برای تامین روشنایی و گرمایش استفاده کرده اند و مهارت های انسانی دیگری مانند ذخیره غذا برای زمستان را به دست آورده اند. رهبر آنها، نیکودیموس، از دستگیری موش‌ها توسط دانشمندانی که در آزمایشگاهی واقع در موسسه ملی بهداشت روان کار می‌کنند و آزمایش‌هایی که روی موش‌ها انجام شد، به فریزبی می‌گوید که هوش موش‌ها را تا حدی افزایش می‌دهد.

قادر به خواندن، نوشتن و کار با ماشین های پیچیده، و همچنین افزایش طول عمر و قدرت آنها. افزایش هوش و قدرت آنها به آنها اجازه داد از موسسه فرار کرده و به مکان فعلی خود در مزرعه مهاجرت کنند. جاناتان و ایگز تنها دو بازمانده از یک گروه هشت موش بودند که بخشی از آزمایش‌ها در موسسه بودند و فرار موش‌ها را ممکن کردند.

به احترام جاناتان، موش ها موافقت کردند که خانه فریزبی را به مکانی امن از گاوآهن منتقل کنند. نیکودیموس همچنین به فریزبی می‌گوید که موش‌ها اخیراً تصمیم گرفته‌اند سبک زندگی خود را از وابستگی به انسان، که برخی از موش‌ها آن را دزدی می‌دانند، کنار بگذارند. در عوض، موش ها قصد دارند مستقل زندگی کنند. گروهی از موش ها به رهبری یکی به نام جنر، این طرح را رد کردند و قبل از ورود فریزبی، لانه را ترک کردند.

برای اینکه موش‌ها بتوانند خانم فریزبی را به خانه منتقل کنند، گربه اژدها باید دارو بخورد، اما موش‌ها بزرگتر از آن هستند که بتوانند این کار را انجام دهند. خانم فریزبی داوطلب می‌شود که برود، حتی اگر متوجه شود که جاناتان توسط اژدها کشته شده است. او توسط پسر کشاورز، بیلی، گرفتار می شود که او را در قفس پرنده می گذارد.

خانم فریزبی در حالی که اسیر می شود، صدای کشاورز و خانواده اش را می شنود که در مورد حادثه ای در یک فروشگاه سخت افزاری در نزدیکی صحبت می کنند که در آن گروهی از موش ها پس از به ظاهر تلاش برای سرقت یک موتور کوچک دچار برق گرفتگی شدند. این امر توجه گروهی از مردان را به خود جلب کرده است که پیشنهاد داده اند موش ها را در زمین کشاورز به طور رایگان از بین ببرند.

در شب، موش جاستین برای نجات خانم فریزبی می آید و موفق می شود او را از قفس خارج کند. موش ها با استفاده از قرقره و سیستم داربست موفق می شوند خانه فریزبی را از مسیر گاوآهن خارج کنند.

انتقال موفقیت آمیز خانه به خانواده موش اجازه می دهد تا بمانند تا تیموتی قبل از نقل مکان به خانه تابستانی خود زمان داشته باشد تا بهبود یابد. خانم فریزبی به موش‌ها از آنچه در حین دستگیری آموخته هشدار می‌دهد. آنها فرض می کنند که موش های موجود در فروشگاه سخت افزار گروه جنر هستند و این گروه از مردان از موسسه هستند و به طور خاص به دنبال آنها هستند.

برای فریب نابودگرها، موش‌ها از تمام فناوری‌های انسان‌مانند خود خلاص می‌شوند و تونل‌های خود را در زیر بوته‌های رز شبیه به یک لانه معمولی موش می‌کنند. همانطور که بقیه حرکت می کنند، ده موش پشت سر می مانند تا نابودگرها فکر نکنند که سوراخ موش رها شده است.

هنگامی که نابودگرها سوراخ موش را با گاز سمی پر می کنند، هشت موش از ده موش موفق به فرار می شوند، در حالی که دو موش باقی مانده در سوراخ می میرند. هنگامی که تیموتی بهبود می یابد، فریزبی و خانواده اش به خانه تابستانی خود نقل مکان می کنند.

بخش‌هایی از خانم فریزبی

آقای اِیجز موش سفیدرنگی بود که کمی آن‌طرف‌تر، در همان مزرعه، درون دیواری آجری زندگی می‌کرد. دیوار آجری مال زیرزمین خانه‌ی روستایی بزرگی بود که چندین سال پیش سوخته بود. هیچ‌کس به یاد نداشت که آن خانه قبلاً چه شکلی داشت یا چه کسی آنجا زندگی می‌کرد.

تنها چیزی که از آتش‌سوزی باقی مانده بود، محوطه‌ای به شکل یک مربع بزرگ درون زمین بود. در دیوارهای فرو ریخته‌اش حیوانات ریز و درشت زیادی زندگی می‌کردند که آنجا از وزش باد و بارش برف در امان بودند. تابستان که می‌شد مارها مهم‌ترین خطری بودند که خانم فریزبی را تهدید می‌کردند. اما در زمستان خیالش از جانب آنها راحت بود.

به هر حال سفر طولانی و سختی بود و اگر احتیاط نمی‌کرد ممکن بود توی دردسر بیفتد. در واقع جایی که خانم فریزبی می‌خواست برود به قدری دور بود که در حالت عادی از ترس اینکه موقع برگشت هوا تاریک شود، بعد از ظهرها راه نمی‌افتاد. ولی بدون شک تیموتی نمی‌توانست تا فردا صبح تحمل کند. به همین خاطر تنها پنج دقیقه بعد از اینکه اعلام کرد باید برود، راه افتاد.

نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به خانه‌ی آقای ایجز این بود که خانم فریزبی راه مستقیمش را بگیرد و برود، اگر می‌توانست این کار را انجام دهد که اصلاً مشکلی پیش نمی‌آمد. اما از آنجایی که آن مسیر خیلی او را به خانه‌ی روستایی و انبار نزدیک می‌کرد و گربه همیشه آن اطراف پرسه می‌زد، مجبور بود مسیر دورتر را انتخاب کند و مزرعه‌ی به آن بزرگی را دور بزند و نزدیک به حاشیه‌ی جنگل حرکت کند.

خانم فریزبی به سرعت اسبی که چهارنعل می‌تازد، به نرمی روی چهار دست و پایش می‌دوید. تقریباً بی‌سر و صدا حرکت می‌کرد. سعی داشت جاهایی را برای حرکت انتخاب کند که زمین خالی بود یا رویش علف روییده بود. با وجود وزن کمی که داشت، تلاش می‌کرد روی برگ‌های خشک ندود، مبادا زیر پایش خش‌خش کنند.

تمام مدت چشمش به دنبال جاهای مناسبی برای پنهان شدن می‌گشت تا اگر با حیوانات بزرگ‌تری برخورد کرد که برخورد دوستانه نداشتند، بتواند پنهان شود. جاهایی مانند کنده‌ی‌درخت، ریشه‌ی درختان و سنگ‌ها برای پنهان شدن مناسب بودند. با اینکه گربه خطرناک‌تر از بقیه بود، اما در جنگل حیوانات دیگری هم بودند که به دنبال موش می‌گشتند و برای او خطر داشتند.

خانم فریزبی در حالی که تمام این کارها را انجام می‌داد دلواپس تیموتی هم بود و دعا می‌کرد آقای ایجز راه‌حلی برای مشکل او داشته باشد.

بیشتر از دو ساعت از راه افتادن خانم فریزبی گذشته بود که متوجه شد دارد به دیوار آجری محل زندگی آقای ایجز نزدیک می‌شود. با اینکه همسرش دوست صمیمی آقای ایجز بود و خیلی به او سر می‌زد، اما خود خانم فریزبی تنها یک بار، آن هم در تابستان تنهایی به آنجا رفته بود. با این حال آن اطراف را به وضوح به خاطر داشت. آن منطقه، فضای باز عجیبی در دل جنگل بود.

حتماً مدت‌ها قبل، وقتی که آن خانه‌ی قدیمی هنوز نسوخته بود و کسانی در آن زندگی می‌کردند، در اطرافش چمنزار وسیعی وجود داشت. طی سال‌ها روی آن چمنزار، ترکیب عجیب و غریبی از انبوه سبزه‌ها، علف‌های هرز بلند، انواع توت‌ها و گل‌های وحشی رشد کرده بودند. در تابستان شکوفه‌ها فضا را روشن‌تر می‌کردند.

بوی شکوفه‌ها‌ی توت سیاه و شبدر بنفش همه‌جا می‌پیچید و فضای وحشی و زیبایی به وجود می‌آمد. علاوه بر آنها گیاهان بزرگ‌تر و خشن‌تری مانند تاتوره‌های قدکشیده یا سرخاب کولی‌های سمی هم وجود داشتند. زنبورها هم همه‌جا پرسه می‌زدند و وزوز می‌کردند.

 

اگر به کتاب خانم فریزبی علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.