شاهنشاهی هخامنشی

«شاهنشاهی هخامنشی» با نام اصلی «امپراطوری پارسی» اثری است از جان مانوئل کوک (استاد تاریخ دانشگاه بریستول، از ۱۹۱۰ تا ۱۹۹۷۴) که در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است. این کتاب به بررسی تاریخ ایران باستان از ظهور مادها و پارس‌ها تا انقراض سلسله‌ی هخامنشی می‌پردازد.

درباره‌ی شاهنشاهی هخامنشی

شاهنشاهی هخامنشی کتابی نوشته جان مانوئل کوک به تاریخ ۱۹۸۳ است که توسط مرتضی ثاقب فر در سال ۱۳۸۳ به فارسی برگردانده شد.  کتاب «شاهنشاهی هخامنشی»تاریخ امپراتوری ایران را ردیابی می کند و رشد اعتقادات مذهبی، نیروهای مسلح، هنر و معماری آن را بررسی می کند.

«جان مانوئل کوک» نویسنده این کتاب ابتدا از ظهور مادها و پارس ها می نویسد و سپس به کردارهای کورش بنیانگذار این سلسله می پردازد. او «پارسوا» را نخستین جایی می داند که قوم پارس در آن جا اقامت می کند و می نویسد: «پارسوا» به عنوان سرزمین پارسیان بی گمان در جایی قرار داشته که امروز به آن کردستان ایران می گویند. یعنی جایی در جنوب دریاچه ارومیه و شمال دره هایی که جاده خراسان بزرگ از آن ها می‌گذشته است.

کوروش کشورگشای بزرگی بود و گویا برخلاف اسکندر در آغاز کار خود نیروی رزمنده و آموزش دیده ای نداشت . سربازان پارسی کوروش در آغاز سواری نمی دانستند لذا او ناچار می شود به آموزش سواره نظام خود بپردازد. در میان فرمانروایان بزرگ تاریخ کم‌تر کسی به اندازه کوروش در میان نسل های آینده نام نیک از خود برجا گذاشته است . هرودوت تاریخ نویس یونانی می گوید خود ایرانیان از او به عنوان پدر یاد می کنند که هم مهربان بوده و هم همه چیزهای خوب را برایشان فراهم کرده است .

کتاب شاهنشاهی هخامنشی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۲۶ با بیش از ۴۲ رای و ۴ نقد و نظر است.

فهرست مطالب شاهنشاهی هخامنشی

کتاب شاهنشاهی هخامنشی شامل ۱۸ فصل است:

  • ظهور مادها و پارس‌ها
  • منابع
  • کردارهای کوروش بزرگ
  • فرمانروایی کوروش
  • دهه بحرانی
  • کشور گشایی‌های داریوش
  • سرشت فرمانروایی داریوش
  • سازمان ایالات
  • کینه‌ورزی داریوش با آتنی‌ها
  • نیروهای مسلح و ارتباطات
  • لشکرکشی بزرگ خشایار شا
  • تاریخ شاهان بعدی هخامنشی
  • شاه و دربار
  • دین کهن ایران
  • کاخ‌ها و هنر
  • شهرب‌ها، هوپارخ‌ها و تیول داران
  • گسترهشاهنشاهی ایران
  • حکایت هخامنشیان پسین

پیشگفتار نویسنده‌ی شاهنشاهی هخامنشی

من در این کتاب فقط خواسته‌ام شکافی را پر کنم و هیچ‌گاه از نظر حجم یا دامنه مطالب قصد رقابت با کتاب تاریخ شاهنشاهی هخامنشی نوشته آلبرت اومستد را که پس از مرگش ۱۹۴۸ منتشر شد، نداشته‌ام اما پس از درگذشت اومستد کشفیات زیادی انجام گرفته و بسیاری اندیشه‌های جدید مطرح شده‌است.

مطالبی که حذف کرده‌ام عمدتاً چیزهایی هستند که در کتاب اومستد ربط مستقیمی با تاریخ ایران نداشته‌اند و نیز نکته‌های فراوانی که اومستد به عنوان واقعیاتی قطعی مطرح کرده ولی اکنون معلوم شده که شماری ز آن‌ها مشکوک هستند و شماری دیگر باید به کلی کنار گذاشته شوند. کتاب‌های ایران از آغاز تا اسلام (۱۹۵۴) و ایران از آغاز تا اسکندر بزرگ (۱۹۶۴) نوشته رومن گیرشمن فرانسوی از اعتبار برخوردارند ولی آن‌ها نیز پر از حدس و نظریه‌پردازی هستند.

تا جایی که ممکن بوده کوشیده‌ام میان حدس و واقعیت تمایز قائل شوم تا خواننده آن‌ها را با هم اشتباه نکند. در موارد کاملاً مربوط به قلمرو هخامنشیان – دودمانی که از ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد بر شاهنشاهی ایران فرمان راندند – کوشیده‌ام با تکیه بر مهم‌ترین مراجع نوشته‌های جدید یادداشت‌هایی را بگنجانم؛ اما این کار را در مورد مناطق دوردست نسبت به قلمرو آن‌ها و موضوع‌های حاشیه ای انجام نداده‌ام.

در حدود ده سال گذشته تا حدی به برکت علاقه ای که به مناسبت برگزاری جشن‌های دوهزار و پانصدمین سال شاهنشاهی کوروش بزرگ برانگیخته شده بود و نیز انتشار لوحه‌های استحکاماتی تخت جمشید، کتاب‌های جدید منتشر شده درباره‌ی هخامنشیان دوبرابر شد. دو کتاب مهم تازه در این زمینه عبارتند از ایران در زمان نخستین شاهان هخامنشی (۱۹۷۶) از محمد داندامایف و داریوش پارسی (۱۹۷۶) نوشته والتر هینتس هر دو به زبان آلمانی.

در مورد پیشینه ایران خواندن کتاب میراث ایران (۱۹۶۲، ۱۹۷۶) نوشته ریچارد فرای هنوز امری اجتناب ناپذیر است. ناآگاهی من از زبان‌های مربوطه ناچارم کرد از منابع بابلی و مصری و اسناد آرامی و لوحه‌های عیلامی به صورت دست دوم استفاده کنم؛ در مورد کارهای باستان شناسان شوروی نیز چنین بود. من به ویژه وامدار محبت د.م. لوئیس هستم که با خواندن پیش نویس کتابم بسیاری از خطاهایم را یادآور شد، توصیه‌های ارزشمندی نمود، و کتاب‌ها و مقالاتی را که نمی‌شناختم یا در دسترس نداشتم به من معرفی کرد؛ همچنین در مورد بسیاری نکات از د.م. استروناک و مایکل کوک سپاسگزارم.

 سرانجام باید از سایمون هورن بلوئر که تصحیح نمونه‌های چاپخانه را بر عهده گرفت، و از جولیا کلرمن که عکس‌های کتاب را تهیه کرد و نسخه بدنمای مرا به کتابی درخور تبدیل نمود تشکر کنم.

 پارسیان به سرزمین خودشان «پارسه» می‌گفتند که دقیقاً برابر با استان فارس کنونی است. در موارد نادری که پرشیا نوشته‌ام – که از پرسیای لاتین به ما رسیده‌است – منظور واحد جغرافیای سیاسی یا قدرت بزرگی است که ایرانیان به آن ایران می‌گویند.

ایران (آریانا) سرزمینی است که ایرانیان سرزمین آریایی می‌نامیدند و در دوران باستان مرزهای جغرافیایی کاملاً مشخصی نداشت. ایالات ماد و پارس ضلع غربی آن در همسایگی بین‌النهرین را تشکیل می‌دادند. مرز شرقی آن احتمالاً در حوزه رود سند متوقف می‌شد، گرچه شاید در شمال خاوری به رود یاکسارتس (سیر دریا یا سیحون امروزی) می‌رسید.

در جنوب جایی که امروزه بلوچستان می‌نامند گرچه جزئی از شاهنشاهی ایران بود ولی در شمار سرزمین اصلی محسوب نمی‌شد؛ این نکته در مورد سرزمین خوزیان (خوزستان کنونی که به عربی اهواز می‌گفتند) که معمولاً به آن جا عیلام گفته می‌شد و شوش پایتخت هخامنشیان در آن جا قرار داشت نیز صادق است.

بخش‌هایی از شاهنشاهی هخامنشی

در مجموع مادها مشکل بسیار بزرگ تری برای آشوری ها بوده اند. نام ایشان تقریبا همیشه از زمان شلمنصر سوم تا آشوربانیپال ( ۶۲۷ـ۶۶۸ ) در سالنامه های آشوری ذکر شده است. آن ها استوارانه در غرب فلات ایران مستقر شده و از قرار معلوم به ارتفاعات و دره های بلند زاگرس نیز رخنه کرده و با جمعیت غیرایرانی محلی درآمیخته بودند.

 سارگن دوم در ۷۱۳ ق.م ادعا می کند که ۴۵ حاکم شهرهای ماد فرمانبردار او هستند و ۳۴ ناحیه ماد را به قلمرو خود پیوسته است. در زمان اسرحدون ( ۶۶۹ـ۶۸۰ ق.م ) دولت های غیرایرانی شناخته شده زاگرس مرکزی، یعنی دولت های الّیپی و هرهر، نامشان در گزارش های آشوری دیده نمی شود و مادها به قدرت مسلط در مرز شرقی کوهستانی آشور تبدیل می گردند.

………………….

اگر پارسوا در کردستان ایران یگانه محل به این نام باشد، در آن صورت طبیعی است به این نتیجه برسیم که آنان مهاجرانی بودند که با زور از منطقه قفقاز گذر کرده و به آن جا رسیده اند و بیش تر پژوهندگان نیز همین نتیجه را پذیرفته اند. اما سناخریب شاه آشور در هشتمین لشکرکشی خود ( ۱/ ۶۹۲ ق.م ) با دولت پارسوا یا پارسواش درگیر شد که دولت های الّیپی و انشان همراه با عیلام متحد آن علیه آشور بودند و سناخریب نتوانست در نبرد حلوله در کنار رود دجله بر آنان پیروزی قطعی به دست آورد.

الّیپی که دولت حائل یا ضربه گیری میان قلمروهای آشور و عیلام محسوب می شد احتمالا در همان جایی قرار داشت که اکنون شمال لرستان در دره های پیرامون و جنوب شرقی جاده خراسان بزرگ است، ولی دولت انشان دورتر در جنوب شرقی قرار داشت چنان که گویی باید این پارسوا را جایی نزدیک عیلام و با فاصله زیاد با پارسوای کردستان در زمان شلمنصر بدانیم.

………………..

نام دولت الّیپی در زمان اسرحدون ( حدود ۶۷۰ ق.م ) پسر سناخریب از متون آشوری حذف شد، و تقریبا در همان زمان راهزنان اسکیتی ( آسگوسو = سکایی ) از شمال شروع به مزاحمت برای آشوری ها کردند. بعدها اسکیت ها لگام گسیختند و بر تاخت و تازهای خود افزودند و باعث اختلال فراوانی در قدرت رو به رشد مادها شدند.

 اما اگر قوم پارسوای اصلی بالاخره توانستند بر مادها چیره شوند این امر هنگامی روی داده که پادشاهی نیرومند عیلام به دست آشوربانیپال ویران شده و بنابراین عیلامیان در درون سرزمین خود توانایی ایستادگی چندانی نداشته اند ( حدود ۶۴۰ ق.م ) و فرض بر این است که از این هنگام سرنوشت نهایی و آینده هخامنشیان رقم خورد.

 

چنانچه به کتاب شاهنشاهی هخامنشی علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های تاریخ ایران باستان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.