سقوط

«سقوط» اثری است از آلبر کامو (نویسنده‌ی اهل فرانسه و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات ۱۹۵۷، از ۱۹۱۳ تا ۱۹۶۰) که در سال ۱۹۵۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت اعترافات یک وکیل برای یک غریبه و شرح حال زندگی وی می‌پردازد.

درباره‌ی سقوط

سقوط نام کتابی است از آلبر کامو، نویسنده‌ی مشهور فرانسوی. این کتاب که نخست در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، رمانی است فلسفی که از زبان ژان باتیست کلامنس (به معنای یحیای تعمیددهنده‌ی ندا دهنده) که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبه‌کار» می‌خواند روایت می‌شود. او داستان زندگی‌اش را برای غریبه‌ای اعتراف می‌کند.

سقوط اثری نوشته شده با زاویه دید دوم شخص، رمانی است که از مجموعه‌ای از تک‌گویی‌های (مونولوگ)‌ راوی داستان تشکیل شده است. ژان باتیست کلمانس داستان زندگی‌ و سقوطش (از دست دادن) از باغ‌های عدن (پاریس) و تبعیدش به جهنمی از بورژواهای آمستردام را بازگو می‌کند.

کلمانس که قبلاً یک وکیل بوده خود را فردی دانا و آگاه معرفی می‌کند که در پی یافتن معنای زندگی‌اش است. یکی از ضعف‌های اساسی کلمانس و مضمون اصلی و عمده‌ی رمان، ترس او از قضاوت شدن است. صدای خنده‌ای که می‌شنود، برای کلمانس نماد و حالتی از قضاوت شدن است. مورد تمسخر واقع شدنش توسط دیگران ترسی را به او القا می‌کند. این ترس بر بیزاری‌اش از آمستردام می‌افزاید.

البته صدای خنده می‌تواند اشاره به مضمون معصومیت داشته باشد. این صدا را اینگونه توصیف می‌کند: «به عنوان چیزی طبیعی و تا اندازه‌ای خوش‌آیند که جهان را در مسیر درست قرار می‌دهد.» این مضمون معصومیت به سمتی می‌رود که بر کلمانس چیره گشته و او را غمگین و آزرده خاطر می‌کند، او به سمت سقوط از معصومیت می‌رود.

رمان سقوط، بازتاب اندیشه است. آلبر کامو با این رمان کم حجم، همه‌ی بینش خود را درباره‌ی انسان و زمانه‌ی خویش ترسیم می‌کند. سقوط اگرچه ویژگیهای یک اثر هنری را داراست ولی یک کتاب اخلاقی است. ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست معاصر این رمان را «زیباترین و فهم‌ناشده‌ترین» کتاب کامو می‌خواند. کتاب به صورت مونولوگ اول شخص نوشته شده‌است.

کتاب سقوط در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۴ با بیش از ۱۰۳ هزار رای و ۵۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از پرویز شهدی، کاوه میرعباسی، شورانگیز فرح، امیر لاهوتی و آناهیتا تدین به بازار عرضه شده است.

داستان سقوط

ژان باتیست کلامنس در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» با غریبه‌ای – که در اصل خواننده کتاب است- آشنا می‌شود و داستان زندگی خود را برای او بازگو می‌کند. ژان باتیست تعریف می‌کند وقتی چندی پیش به کار وکالت می‌پرداخته‌است، زندگی سرشار از خودباوری داشته و در کنار انجام کارهای نیکی که آشکارا به چشم می‌آمده، از درون، خود را از دیگران برتر و هوشمندتر می‌شمرده‌است.

«ژان باتیست کلامنس»، در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودباوری غوطه می‌خورد و از پیاده‌روی خود احساس خوشبختی می‌کند، به پلی می‌رسد. زنی برآب خم شده بود. نظری زیبا پسندانه به پشت گردن زن می‌کند و می‌گذرد، پنجاه متری که دور می‌شود، صدای فرو افتادن و برخورد جسمی را با سطح آب می‌شنود.

بی هیچ اقدامی می‌گذرد و عمل خود را توجیه می‌کند. بدین سان، سقوط آغاز می‌شود و او مرحله به مرحله آن را شرح می‌دهد. می‌فهمد که دیگر دوستی ندارد، فقط شریک جرم دارد. از دیگران متنفر می‌شود… آنگاه سرگردانی آغاز می‌گردد. به دورویی خود پی می‌برد. به جستجوی راه گریز می‌پردازد. نیاز به اعتراف آزارش می‌دهد، اضطراب روی می‌آورد، احساس مرگ می‌کند. دست به کارهای مشغول کننده و فراموشی آور می‌زند، ولی سقوط ادامه می‌یابد.

بخش‌هایی از سقوط

آه، باور کنید با تعریف‌کردن این چیزها هیچ رضایت خاطری به‌من دست نمی‌دهد. هنگامی که به آن دورانی می‌اندیشم که همه‌چیز از دیگران طلب می‌کردم و هیچ‌چیز به آن‌ها نمی‌دادم، زمانی‌که آن‌ها را در یخچال جا می‌دادم تا هر روز و هر موقعی که مناسب دانستم در دسترسم باشند، نمی‌دانم به این احساس عجیبی که در من به‌وجود می‌آمد، چه نامی بگذارم. آیا اسمش شرمندگی نبود؟

بگویید ببینم، هم‌وطن عزیز، شرمندگی کمی نمی‌سوزاند؟ بله؟ در این صورت یا همین شرمندگی است و یا یکی از این احساس‌های مسخره‌ای که مربوط به شرف و آبرو می‌شود. این‌طور به‌نظرم می‌رسد که این احساس از موقعی که آن ماجرا را در مرکز حافظه‌ام یافته‌ام و شرحش را بیش از این نمی‌توانم به‌تأخیر بیندازم، ماجرایی که به‌رغم حاشیه‌رفتن‌ها و تلاش‌هایم برای ساختن و پرداختن داستان‌هایی دیگر که امیدوارم شما قضاوت درستی درباره‌شان بکنید، دست از سرم برنمی‌دارد.

………………………

سرانجام روزى رسید که دیگر طاقتم طاق شد و نتوانستم خوددارى کنم، اولین واکنشم نامنظم و آشفته بود. حال که دروغگو بودم مى‌رفتم که پیش همگان آن را اقرار کنم و دورویى‌ام را پیش از آنکه به وجودش پى ببرند، به صورت همه این احمق‌ها بکوبم. و وقتى که مرا به مبارزه حقیقت‌گویى بطلبند، من به مبارزه‌طلبى آن‌ها پاسخ خواهم داد. براى پیشگیرى از خنده دیگران فکر کردم که خویشتن را تسلیم ریشخند همگان نمایم.

 

اگر به کتاب سقوط علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار آلبر کامو در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.