تا دیداری دیگر

«تا دیداری دیگر» اثری است از مری هیگینز کلارک (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۹۲۷ تا ۲۰۲۰) که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت قتل یک پزشک و متهم شدن همسر او می‌پردازد.

درباره‌ی تا دیداری دیگر

تا دیداری دیگر  یک رمان معمایی از مری هیگینز کلارک، رمان‌نویس آمریکایی است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. این کتاب توسط سیمون و شوستر منتشر شد و چندین هفته در فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز برای نسخه‌های جلد کاغذی و جلد شومیز آن قرار گرفت. یک فیلم تلویزیونی ساخته شده برمبنای این کتاب نیز در سال ۲۰۰۲ با بازی لورا لیتون و برندی لدفورد پخش شد.

مری هیگینز کلارک، ماهرانه و مبهوت کننده، تارو پود یک دسیسه ی پزشکی وحشت انگیز را شرح می دهد. دسیسه ای که باید پنهان بماند. داستانی با پایانی غیر قابل پیش بینی که با قتل دکتر گری لش بانی ایجاد موسسه ی پزشکی شروع می شود و مولی همسر او به جرم قتل شوهر بیش از پنج سال سختی های زندان را تحمل می کند و پس از آزادی در راه بی‌گناهی خود تا پای جان تلاش می کند تا عاقبت… مری هیگینز کلارک در نگارش رمان‌های پلیسی و جنایی از استعدادی چشمگیر و خارق العاده برخوردار است.

کتاب تا دیداری دیگر در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۱۲ هزار رای و ۴۹۳ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از مهین قهرمان به بازار عرضه شده است.

داستان تا دیداری دیگر

مولی لاش با گری، یک پزشک برجسته و بنیانگذار شرکتی در حوزه‌ی سلامت ازدواج کرده است. او از این که می‌فهمد با یکی از پرستارانش به او خیانت کرده، حتی بچه‌دار شده است وحشت کرده است. وقتی کشف شد که گری به قتل رسیده است، سرش توسط یک مجسمه کوبیده شده و مولی روی بدنش ایستاده است، پلیس تصور می کند که او مقصر است.

مولی با ادعای اینکه هیچ خاطره‌ای از وقایع ندارد و بی گناه است، موافقت می کند که به قتل عمد اعتراف کند به جای اینکه به اتهام قتل محاکمه شود. او به زودی آزادی مشروط را به دست می آورد و یک بار دیگر شروع به اعلام بی گناهی خود می کند. در میان خبرنگاران دوست قدیمی او فران است که مولی با او تماس می گیرد به این امید که بتواند به پرونده او کمک کند.

در طول تحقیقات خود، آن دو شواهدی را کشف می کنند که نشان می دهد قاتل واقعی شخص دیگری است، از جمله شواهدی مبنی بر اینکه گری در معاملات ناخوشایند شرکت داشته است. هنگامی که معشوقه مرده در یک پارکینگ پیدا می شود، پلیس بلافاصله به مولی مشکوک می شود، همانطور که آن دو اخیرا صحبت کرده بودند.

بخشی از تا دیداری دیگر

گاس براند مدیر اجرایی شبکه خبری NAF از پشت میز خود نگاهی به ساعت میدان راکفلر در محله مانهاتان انداخت. در آن لحظه فران سیمونز، مخبری که او اخیراً به‌عنوان مجری برنامه اخبار ساعت شش و مسؤول برنامه داغ و پرطرفدار «جرم حقیقی» استخدام کرده بود وارد دفتر شد. گاس هیجان‌زده گفت:

– مولی کارپنتر لش مورد بخشودگی قرار گرفته و هفته دیگر از زندان آزاد می‌شود.

– بخشیده شده؟ حقیقتاً خوشحالم.

– فکر نمی‌کردم که تو آن محاکمه را به خاطر بیاوری. تو در شش سال گذشته در کالیفرنیا زندگی می‌کردی. از آن چه می‌دانی؟

– در واقع همه چیز. فراموش نکن که من و مولی در گرینویچ با هم به یک مدرسه می‌رفتیم. من همه مقالات و گزارشات مربوط به محاکمه او را دریافت می‌کردم.

– تو و مولی به یک مدرسه می‌رفتید؟ خیلی عالیه. من هر چه زودتر یک گزارش کامل در مورد آن می‌خواهم.

– حتماً. ولی خیال نکن که من با او رابطهٔ صمیمانه‌ای دارم. از وقتی که فارغ‌التحصیل شدیم، او را ندیده‌ام و این یعنی چهارده سال پیش! وقتی من تحصیلات دانشگاهی خودم را شروع کردم، مادرم به سانتا باربارا نقل مکان کرد و رابطه من تقریباً با همهٔ اهالی گرینویچ قطع شد.

در واقع مهاجرت آنان به کالیفرنیا دلایل زیادی داشت. در روز فارغ‌التحصیل فران، پدرش او و مادرش را برای صرف شام بیرون برد و در پایان شب به سلامتی فران و مادرش نوشید، هر دو را بوسید و به بهانه اینکه کیف پولش را در اتومبیل جا گذاشته، به محوطه پارکینگ رفت و در آنجا با شلیک یک گلوله خودکشی کرد.

علت خودکشی او چند روز بعد روشن شد. یک بازپرس فاش ساخت که او چهارصد هزار دلار از کتابخانه گرینویچ، جایی که در آنجا کار می‌کرده، اختلاس کرده بود.

گاس براند وقتی برای پیشنهاد شغل به او به لس‌آنجلس رفته بود، این داستان را می‌دانست. به هنگام استخدام به او گفته بود:

– فران، این موضوع مربوط به گذشته است. لازم نیست خودت را در کالیفرنیا پنهان کنی. از آن گذشته کار کردن برای ما بهترین انتخاب برای توست چون همهٔ ما در این کار ناچار به جابجایی‌های زیادی هستیم. خبر ساعت شش ما از خبر محلی هم جلو افتاده و برنامه «جرم حقیقی» یکی از ده برنامه پربیننده است. فران، قبول کن که تو هم دلت برای نیویورک تنگ شده.

گاس با موهای خاکستری و شانه‌های افتاده دقیقاً همان پنجاه و پنج سال سن خود را نشان می‌داد و حالت چهره‌اش طوری بود که انگار در یک شب برفی از اتوبوس جا مانده! اما آن حالت گول زننده بود و فران به خوبی این را می‌دانست. در حقیقت گاس بسیار تیزهوش و در حرفه خود بی‌رقیب بود. فران تقریباً بی‌تأمل پیشنهاد او را قبول کرده بود.

 

اگر به کتاب تا دیداری دیگر علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های جنایی و پلیسی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه آشنا شوید.