هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد

«هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد» اثری است از استیون کینگ (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۴۷) که در سال ۲۰۰۲ منتشر شده است. این مجموعه شامل ۱۴ داستان کوتاه از این نویسنده است.

درباره‌ی هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد

هرآنچه دوست داری از دست خواهی داد یا هرآنچه دوست داری، از کف خواهی داد عنوان یک داستان کوتاه از استیون کینگ می‌باشد که اولین بار در مجله د نیویورکز در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسید و سپس در سال ۲۰۰۲ در مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به همین نام و در کنار ۱۳ داستان مشابه دیگر منتشر شد.

استیون کینگ نویسنده‌ی داستان‌های فوق العاده ترسناک در کتاب هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد به همراه سه داستان دیگر، چنان عملکرد خیره کننده‌ای داشته که تقریبا می توان باور داشت وی واقعا توسط نیروهای ماورایی هدایت می شود. قالب داستان کوتاه، توانایی استیون کینگ را در ترساندن خوانندگان با استفاده از پیش پا افتاده ترین لوازم و حتی از طریق خاطرات گرم و راحت، به نمایش می گذارد.

هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد که عنوان مجموعه نیز از نام آن وام گرفته، در مورد مردی است که از ملال زندگی روزمره به کار عجیبی روی آورده؛ او نوشته هایی را که روی دیوار دستشویی های بین راهی می بیند، در در دفترچه ای جمع آوری می کند.

اما این کار که به صورت سرگرمی شروع شد، نهایتا به انتخاب مهمی در زندگی اش تبدیل می شود. داستان دیگر کتاب به ماجرای سه سارق بانک می پردازد و «مرگ جک همیلتون» نام دارد. «در قتلگاه» داستان شکنجه ی یک زندانی سیاسی به دست چند نفر است و «احساسی که فقط به زبان فرانسه قابل بیان است» قصه‌ی زنی است که همراه شوهرش در جاده است اما مدام حس می کند که مکان ها برای او تکراری اند.

قصه های تاریکی که در مجموعه ی “هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد” جمع شده اند، همگی از بهترین داستان های “کینگ” هستند که برنده ی جایزه نیز شده اند. هر یک از این داستان ها خواننده را از صفحه اول به دنیای عجیب و غریب “کینگ” می کشاند و شخصیت ها و اتمسفر داستان در صفحات اندکی با آنچه بسیاری از نویسندگان در یک رمان کامل ایجاد می کنند، برابری می کند.

استیون کینگ درباره‌ی انگیزه نوشتن هرآنچه دوست داری، از دست خواهی داد، پایان داستان و چند نکته دیگر در انتهای داستان این جملات را نوشته است :

من از رانندگی خوشم می‌آید، به خصوص کشته مرده بزرگراه‌های پایان ناپذیر ایالتی ام . بزرگراه‌هایی که در آن‌ها چیزی مشاهده نمی‌کنید مگر مرغزارهای دوطرفه اش و هر شصت هفتاد کیلومتر یکبار هم توالت‌های عمومی بلوکه سیمانی . توالت‌های عمومی معمولاً پر از انواع و اقسام نوشته‌ها و یادداشت‌ها هستند . بعضی از آن‌ها خیلی عجیب و غریب اند.

من شروع کردم به جمع‌آوری این پیام‌ها از هرجایی که دم دستم بود و آن‌ها را در دفترچه یادداشتی جیبی نوشتم، مابقی جملات را هم از طریق اینترنت پیدا کردم (دو سه تا وب سایت به این‌طور جمله‌ها اختصاص دارند) و بالاخره داستان متعلق به این جمله‌ها را نوشتم. همین داستانی که خواندید از آب درآمد.

نمی‌دانم داستان خوبی شده یا نه، اما خیلی نگران مرد تنهای داستان بودم و واقعاً امیدوارم بودم اوضاع به خوبی و خوشی برایش پیش برود همه چیز زندگی اش روبه راه شود . در پیش طرح اولیه داستان، همین اتفاق افتاده بود . اما بیل بیوفورد نیو یورکر پایانی پر ایهام و ابهام برای داستان در نظر بگیرم . احتمالاً حق با او بوده، اما همه ما اگر که بخواهیم، می‌توانیم برای کل الفی زمیرهای دنیا دعا کنیم .

کتاب هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۷ با بیش از ۹۹ هزار رای و ۳۳۰۰ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این داستان تا کنون چهار بار مورد اقتباس سینمایی قرار گرفته است. در ایران نیز این کتاب با ترجمه‌ای از ماندانا قهرمانلو به بازار عرضه شده است.

داستان هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد

مردی به نام آلفرد زیمر، یک فروشنده سیار است . او خانواده اش را ازدست داده و هیچ هدفی در زندگی ندارد و به همین دلیل تصمیم دارد تا در یک متل خودکشی کند . اما وی دفترچه‌ای دارد که تمام نوشته‌هایی که به نظرش جالب می‌رسد – و اکثر آن‌ها را در دستشویی‌های بین راهی که بر روی در و دیوار نوشته شده‌است جمع‌آوری کرده – در آن می‌نویسد . یکی از این جمله‌ها «هرآنچه دوست داری، از دست خواهی داد» است . جمله‌ای که بی شباهت به زندگی آلفرد نیست .

بخشی از هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد

الفی گوشی تلفن را گذاشت و دوباره اسلحه اش را برداشت. پیش از این که لوله ی اسلحه را درون دهان اش قرار دهد، چشم اش به دفترچه یادداشت اش افتاد. اخم کنان اسلحه را کنار گذاشت. صفحه ی آخر دفتر باز بود و چهار جمله ی انتهایی در معرض دید قرار داشتند.

اولین چیزی که مردم پس از شنیدن صدای گلوله می بینند، جسد من است- جسدی ولو شده بر روی تخت نزدیک دست شویی … سر آویزان شده ای که قطرات خون از آن جاری شده و بر روی قالیچه ی سبزرنگ فرو می چکد- و دومین چیز هم، دفترچه ی اسپیرال است که صفحه ی آخرش باز است. الفی در ذهن خود پلیسی را تصور کرد، پلیس محلی‌ای نبراسکایی که در وصف او روی هیچ دیوار توالت عمومی ای قطعه و قصیده ای سروده نشده!

پلیس محلی جملات انتهایی دفترچه را می خواند، شاید هم با نوک خودکار خودش دفترچه ی پاره پوره را به طرف خودش برگرداند؛ ابتدا سه جمله ی اول را می خواند- «آدامس تروجان»، «یهودی های روسی را نجات بده»- و به عنوان جملاتی احمقانه چندان اعتنایی به آن ها نمی کند.

سپس جمله ی آخر را می خواند، «هر آنچه را که دوست داری، از کف خواهی داد»، و به این نتیجه می رسد که من پیش از ارتکاب به خودکشی، با ته مانده ی عقل و منطق ام جمله ای در رابطه با خودکشی ام نوشته ام، جمله ای تا حدی معنادار. الفی دل اش نمی خواست مردم فکر کنند که او خل شده و زده به سرش.

…………………..

در بعضی از توالت های عمومی وضعیت آب و هوا یک ریز از بلندگوهای سقفی گزارش می شد، الفی احساس می کرد، صدایی تسخیر شده به گوش اش می رسد، صدای روحی که گویی از میان تارهای صوتی جسد خود سخن می گفت. باری به هنگام عبور از بزرگراه کوچک دو بانده ی دویست و هشتاد و سه ی منطقه ی نس واقع در کندی کانزاس، این جمله به چشم اش خورد:

آهای، من این جا ایستادم و دارم در می زنم»، این جمله جوابیه ای هم داشت به این مضمون: «اگر جزو کارکنان شرکت پخش و نشر کلی یرینگ هاوس نیستی، بزن به چاک، حیف نون.»

 

چنانچه به کتاب هر آنچه دوست داری از دست خواهی داد علاقه دارید می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار استیون کینگ در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.