چراغ سبزها

«چراغ سبزها» اثری است از متیو مک‌کانهی (نویسنده و بازیگر آمریکایی، متولد ۱۹۶۹) که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی‌نامه‌ی نویسنده و فراز و فرودهای آن می‌پردازد.

درباره‌ی چراغ سبزها

کتاب چراغ سبزها داستان زندگی بازیگر مشهور متیو مک کانهی، به زبان خودش است که از شکست‌ها، موفقیت‌ها، فراز و نشیب‌ها و چالش‌هایی که در سراسر زندگی با آن روبه‌رو بوده، می‌گوید. این کتاب پرفروش، نگاه نویسنده را به زندگی با زبانی صمیمی، شیرین و خواندنی برایتان روایت می‌کند. این اثر را علاوه بر یک زندگی‌نامه می‌توان کتابی انگیزشی به حساب آورد.

چراغ سبزها  نوشته متیو مک‌کانهی، شبیه به دیگر زندگی‌نامه‌ها نیست. این یک سفر فریبنده در زندگی غیر متعارف و بینشی عمیق یکی از مرموزترین چهره های هالیوود است. مک‌کانهی در این روایت درون‌نگر و صریح، خوانندگان را به دنیای خود دعوت می‌کند و نگاهی اجمالی به پشت صحنه شهرت خود و درس‌هایی که در این راه آموخته است، ارائه می‌کند.

مک‌کانهی از روزهای اولیه رشدش در تگزاس تا نقش موفقیت‌آمیزش در «محیرت‌زده و گیج‌شده»، لحظات مهمی را که هویت و حرفه‌اش را شکل داده است، به اشتراک می‌گذارد. او ماجراهای خود را، چه روی صفحه و چه خارج از صفحه نمایش، با صدایی معتبر بازگو می کند که جوهر روح منحصر به فرد او را به تصویر می کشد.

چراغ سبزها چیزی بیش از بازگویی حکایات افراد مشهور است. این یک مانیفست برای زندگی کامل و پذیرش پیچ و خم های غیرمنتظره ای است که سر راه ما قرار می گیرد. فلسفه مک‌کانهی در جستجوی «چراغ سبز» – لحظات فرصت، چالش و رشد – به‌عنوان یک اصل راهنما عمل می‌کند که با خوانندگانی از همه طبقات زندگی طنین‌انداز می‌کند.

مک کانهی از طریق ترکیبی از شوخ طبعی، خرد، و صداقت خام، خوانندگان را به چالش می کشد تا در مورد سفر خود فکر کنند و چراغ سبزهایی را که مسیر آنها را روشن می کند، کشف کنند. چه از طرفداران کار او باشید و چه صرفاً به دنبال الهام گرفتن هستید، چراغ سبزها  چشم اندازی تازه از موفقیت، شادی و جستجوی اصالت در دنیایی پر از چراغ قرمز ارائه می دهد.

کتاب چراغ سبزها  در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۱ با بیش از ۳۱۶ هزار رای و ۳۴ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی سمانه پرهیزکاری به بازار عرضه شده است. این کتاب نامزد جایزه گودریدز در بخش خاطره‌نویسی و سرگذشت‌نامه سال ۲۰۲۰ بوده است.

خلاصه‌ی چراغ سبزها

چراغ سبزها نوشته متیو مک‌کانهی خاطرات جذابی است که به زندگی، تجربیات و خرد غیرمتعارف این بازیگر می‌پردازد. مک‌کانهی از طریق مجموعه‌ای از حکایت‌ها، تأملات و بینش‌ها، خوانندگان را به سفری در دوران کودکی‌اش در تگزاس، افزایش شهرتش در هالیوود، و چالش‌های شخصی و حرفه‌ای که با آن روبرو بوده، می‌برد.

این کتاب حول استعاره “چراغ سبز” – لحظات همسویی، پیشرفت و رشد در زندگی یک فرد نوشته شده است. مک‌کانهی به اشتراک می‌گذارد که چگونه یاد گرفته است این چراغ‌های سبز را حتی در میان ناملایمات و بلاتکلیفی تشخیص دهد و از آنها استفاده کند، و چگونه آنها رویکرد او را برای زندگی واقعی و پرشور شکل داده‌اند.

داستان مک‌کانهی از روزهای اولیه‌اش به‌عنوان یک بازیگر مبارز تا برنده‌ی جایزه اسکار برای بازی در «باشگاه خریداران دالاس»، داستانی از انعطاف‌پذیری، عزم راسخ و وفادار ماندن به خود است. او به اهمیت ریسک کردن، پذیرش شکست و یافتن معنا در موفقیت و شکست فکر می کند.

در سرتاسر چراغ سبزها، صدای متمایز مک‌کانهی می‌درخشد و ترکیبی از طنز، درون‌نگری و خرد عمیق را ارائه می‌دهد. خواه او ماجراهای وحشیانه را بازگو می کند، لحظات صمیمانه ای را با خانواده و دوستان به اشتراک می گذارد، یا توصیه های غیرمتعارف زندگی را ارائه می دهد، داستان سرایی مک کانهی خوانندگان را مجذوب خود می کند و الهام می بخشد تا به دنبال چراغ سبز خود باشند و زندگی را تا حد امکان زندگی کنند.

بخش‌هایی از چراغ سبزها

وارد آشپزخانه که شدم، او را دیدم که پشتش به من بود. روی چهارپایه‌ی وسطیِ پشتِ پیشخانِ وسطِ آشپزخانه که گاز هم روی آن بود، نشسته بود. همان پیراهن فیروزه‌ای تن‌اش بود، روی همان شانه‌های کاراملیِ زیبا. حالا او مجلس‌گرم‌کن بود. خدمتکارم پنکیک درست می‌کرد و توی بشقابِ او و دو‌تا دوستم می‌گذاشت. دوست‌هایم تیشرت تن‌شان نبود و هر دو داشتند همچنان به داستانِ جِلفی می‌خندیدند که “او” یک ساعت پیش تعریف کرده بود.

فقط صدای صحبت‌هاشان شبیه حرف‌زدنِ دوست‌های قدیمی نبود، از نزدیک هم همین‌طور به نظر می‌رسید. اصلاً این‌طور نبود که به خجالت‌زده‌بودن تظاهر کند و نشان بدهد از این‌که امروز این‌جا توی خانه‌ی من است، خجالت می‌کشد… یا مثلاً این‌که برای بیرون‌رفتن از خانه‌ای که نمی‌خواست شب را آن‌جا بماند، هیچ عجله‌ای ندارد. نه! هر‌چه بود، فقط وقار بود و اعتمادبه‌نفس و حس شوخ‌طبعی.

به پمپ‌بنزین زنگ زدم که بپرسم ماشینِ او را کجا برده‌اند. یک ساعت تا محلِ تحویل‌گرفتنِ خودروی توقیف‌شده از پارکینگِ توقیفی راه بود. اصرار کردم که خودم باید او را برسانم. توی راه یکی از سی‌دی‌های موردعلاقه‌ام را برایش گذاشتم. از کارهای میشکا، هنرمندی با سبک رِگه که خودم آن‌موقع تهیه‌کننده‌ی آلبوم‌اش بودم.

رانندگی کردم. گوش کردیم. دو سه آهنگ پشت‌سر‌هم پخش شد و هیچ‌کدام‌مان حرفی نزدیم. هیچ‌کدام احساس نمی‌کردیم باید چیزی بگوییم. هیچ‌کدام‌مان اضطرابی نداشتیم که وادارمان کند سکوت را بشکنیم. سکوتِ بین‌مان ناراحت‌کننده نبود. فوق‌العاده بود.

به پارکینگ رسیدیم. هر دو آرزو می‌کردیم کاش پارکینگ توی فلوریدا بود. قبل از این‌که از هم جدا شویم از او شماره‌تلفن خواستم. دست کرد توی کیف‌اش و یک تکه کاغذ مچاله بیرون کشید و شماره‌اش را روی آن نوشت.

 

اگر به کتاب چراغ سبزها علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین زندگی‌نامه‌ها در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه نیز آشنا شوید.