یک گل سرخ برای امیلی

«یک گل سرخ برای امیلی» اثر ویلیام فاکنر (نویسنده‌ی آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، از ۱۸۹۷ تا ۱۹۶۲) که در سال ۱۹۳۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای مرگ زنی در یک شهر جنوبی آمریکا و ماجراهای پس از آن می‌پردازد.

درباره‌ی یک گل سرخ برای امیلی

«یک گل سرخ برای امیلی» نوشته ویلیام فاکنر، داستان کوتاهی غم انگیز و معمایی است که به روانشناسی پیچیده شخصیت اصلی خود، امیلی گریرسون، و شهر در حال زوال جنوبی جفرسون می پردازد. در دوران پس از جنگ داخلی، فاکنر پرتره ای زنده از امیلی، شخصیتی منزوی و مرموز که موضوع شایعات و گمانه زنی در میان مردم شهر می شود، ترسیم می کند. فاکنر از طریق یک ساختار روایی غیرخطی، به طرز ماهرانه‌ای لایه‌های زندگی امیلی را باز می‌کند و رویدادهای غم انگیزی را که وجود او را شکل داده‌اند، آشکار می‌کند.

داستان با مرگ امیلی گریرسون آغاز می شود، شخصیتی نمادین در جفرسون که هم مورد احترام و هم مورد ترس مردم شهر است. در حالی که راوی زندگی امیلی را بازگو می کند، خواننده در زمان به عقب منتقل می شود تا شاهد درام آشکار وجود او باشد. فاکنر به طرز ماهرانه ای گذشته و حال را در کنار هم قرار می دهد و حس بی زمانی و اجتناب ناپذیری را ایجاد می کند که در روایت نفوذ می کند.

یکی از موضوعات محوری «یک گل سرخ برای امیلی» تنش بین سنت و تغییر است. امتناع سرسختانه امیلی از انطباق با چشم انداز اجتماعی در حال تکامل جفرسون منعکس کننده درگیری گسترده تر بین جنوب قدیمی و نیروهای متجاوز مدرنیته است. انزوا و رفتار عجیب و غریب او به عنوان تفسیری تلخ در مورد ماهیت مخرب چسبیدن به گذشته در مواجهه با پیشرفت عمل می کند.

یکی دیگر از جنبه های کلیدی داستان، موضوع زوال و سقوط است. فاکنر نمای در حال فروپاشی خانه زمانی بزرگ امیلی را به وضوح به تصویر می کشد، که آینه زوال خود جنوب قدیمی است. همانطور که روایت باز می شود، مشخص می شود که وضعیت روحی امیلی همراه با محیط فیزیکی او بدتر شده است و به یک نتیجه غم انگیز و اجتناب ناپذیر منجر شده است.

شخصیت امیلی گریرسون خود یک مطالعه در تضاد است. در ظاهر، او به عنوان یک شخصیت مغرور و اشرافی ظاهر می شود، اما در زیر نما زنی عمیقاً آشفته و زخمی از نظر عاطفی قرار دارد. فاکنر به طور ماهرانه پیچیدگی‌های روان امیلی را بررسی می‌کند و انگیزه‌های پشت اعمال او و آشفتگی‌های درونی که او را درگیر می‌کند، روشن می‌کند.

در خاتمه، «یک گل سرخ برای امیلی» یک کاوش مهیج و تفکر برانگیز در مورد شرایط انسانی است که در پس زمینه یک شهر جنوبی در حال محو شدن است. داستان سرایی استادانه فاکنر و شخصیت‌های پرطرفدار با هم ترکیب می‌شوند تا روایتی را خلق کنند که به همان اندازه بی‌زمان و تراژیک است. فاکنر از طریق داستان امیلی گریرسون، تعمق عمیقی را در مورد مضامین سنت، تغییر، و حرکت اجتناب ناپذیر زمان ارائه می دهد.

کتاب یک گل سرخ برای امیلی در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۳ با بیش از ۱۰ هزار رای و ۹۰۵ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از نجف دریابندری به بازار عرضه شده است.

داستان یک گل سرخ برای امیلی

داستان یک گل سرخ برای امیلی با شرح مختصری از مراسم تشییع جنازه امیلی گریرسون، یک زن مسن جنوبی که مراسم خاکسپاری او وظیفه شهر است، آغاز می شود. سپس به شیوه ای غیرخطی به خاطرات راوی از رفتار قدیمی امیلی و به طور فزاینده عجیب و غریب در طول سال ها ادامه می دهد. امیلی عضوی از خانواده ای از اشراف پیش از جنگ جنوبی است.

پس از جنگ داخلی، خانواده در روزهای سختی قرار می گیرند. او و پدرش آخرین بازماندگان آن شاخه از خانواده بودند. پدر امیلی به او اجازه ازدواج نداد. پدرش زمانی که امیلی در آستانه ۳۰ سالگی بود می میرد که او را غافلگیر می کند. برای چند روز، او حاضر نمی شود جسد او را تحویل دهد و اصرار دارد که او نمرده است.

مردم شهر آن را به عنوان روند سوگواری او می نویسند. آنها برای امیلی به خاطر از دست دادن پدرش و همچنین به خاطر اینکه او اجازه ازدواج نداده است، ترحم می کنند. امیلی به شدت به پدرش وابسته بود و معتقد بود که او هرگز او را ترک نخواهد کرد. او تمام چیزی بود که او داشت.

پس از مرگ پدرش، تنها فردی که در خانه امیلی در حال حرکت است، توبه است، مرد سیاه پوستی که به عنوان پیشخدمت امیلی خدمت می کند. او اغلب در حال ورود و خروج از خانه برای خرید مواد غذایی دیده می شود. اگرچه امیلی منزوی رابطه محکمی با شهر نداشت، اما او خانه خود را برای آموزش هنر به کودکان محلی باز کرد و این کار را به دلیل نیاز به درآمد انجام داد.

او تا ۴۰ سالگی تدریس می کرد. با پذیرش مرگ پدرش، امیلی تا حدودی احیا می شود، حتی مدل موهایش را تغییر می دهد، و با هومر بارون، کارگری از شمال که مدت کوتاهی پس از مرگ آقای گریرسون به شهر می آید، دوست می شود. این ارتباط برخی از جامعه را شگفت زده می کند در حالی که برخی دیگر از علاقه او خوشحال هستند.

با این حال، گفته می‌شود که هومر «مردان را دوست داشت و می‌دانستند که او با مردان جوان‌تر در باشگاه الکس‌ها مشروب می‌نوشید، این که او مردی متاهل نبوده است»، که توجه را به تمایلات هومر جلب می‌کند، اما اینکه او همجنس‌گرا بود بی‌نتیجه است. یا بیشتر از ازدواج با امیلی به مشروب خوردن و چرخیدن علاقه داشت. امیلی از داروساز شهر آرسنیک می خرد. وقتی داروفروش می گوید قانون از او می خواهد که از مشتریان بپرسد چرا سم می خواهند، امیلی از افشای آن امتناع می کند.

داروساز آن را به هجوم موش در خانه اش می گوید. برخی از مردم شهر متقاعد شده اند که او از آن برای مسموم کردن خود استفاده می کند. عموزاده های دور امیلی توسط همسر وزیر برای نظارت بر خانم امیلی و هومر بارون به شهر فراخوانده می شوند. امیلی در شهر در حال خرید هدایای عروسی برای هومر، از جمله یک سرویس بهداشتی تک رنگ دیده می شود.

هومر برای مدتی شهر را ترک می کند تا به امیلی فرصتی بدهد تا از شر پسرعموهایش خلاص شود و سه روز بعد پس از خروج پسرعموها برمی گردد. پس از مشاهده او در یک شب هنگام ورود به خانه دوشیزه امیلی، هومر دیگر هرگز دیده نشد و باعث شد مردم شهر فکر کنند که او فرار کرده است.

با وجود این تغییرات در موقعیت اجتماعی امیلی، امیلی همچنان به رفتار مرموز خود مانند قبل از مرگ پدرش ادامه می دهد. شهرت او به حدی است که شورای شهر خود را قادر به مقابله با بوی شدیدی که از خانه شروع شده است، نمی بیند. آنها معتقد بودند که توبه قادر به نگهداری از خانه نیست و چیزی در حال پوسیدن است.

در عوض، شورا تصمیم می گیرد مردانی را زیر پوشش تاریکی به خانه او بفرستد تا در اطراف خانه آهک بپاشند و پس از آن بو از بین می رود. شهردار شهر، سرهنگ سارتوریس، با نادیده گرفتن مالیات او به عنوان یک عمل خیرخواهانه موافقت می کند، اگرچه این کار به بهانه بازپرداخت به پدرش انجام می شود تا غرور امیلی پس از مرگ پدرش را کاهش دهد.

سال ها بعد نسل جدیدی در این شهرستان به قدرت رسیده است. آنها که هیچ ارتباطی با سرهنگ سارتوریس یا آقای گریرسون ندارند، به امیلی مراجعه می کنند تا مشمول مالیات شوند. امیلی بر حفظ این ترتیب غیررسمی اصرار می‌ورزد، و قاطعانه بدهی‌اش به مالیات را انکار می‌کند و می‌گوید: «من در جفرسون مالیاتی ندارم.»

پس از این، شورا به دلیل گستاخی او از فشار دادن این موضوع خودداری می‌کند. امیلی به یک گوشه نشین تبدیل شده است: او هرگز بیرون از خانه دیده نمی شود و به ندرت افراد را به خانه می پذیرد. جامعه در نهایت او را به عنوان یک “تعهد ارثی” در شهر می بیند که باید با شوخ طبعی و مدارا شود.

مراسم تشییع جنازه یک ماجرای بزرگ است: امیلی به یک موسسه تبدیل شده بود، بنابراین مرگ او کنجکاوی زیادی را در مورد طبیعت منزوی او و آنچه از خانه اش باقی مانده است برمی انگیزد. پس از دفن او، گروهی از مردم شهر وارد خانه او می شوند تا ببینند چه چیزی از زندگی او در آنجا باقی مانده است. توبه از خانه بیرون رفت و دیگر هرگز دیده نشد و به مردم شهر اجازه دسترسی به خانه خانم امیلی را داد.

در اتاق خواب طبقه بالا قفل است. برخی از مردم شهر در را می شکنند تا ببینند چه چیزی برای مدت طولانی پنهان بوده است. در داخل، در میان هدایایی که امیلی برای هومر خریده بود، جسد متلاشی شده هومر بارون روی تخت خوابیده است. روی بالش کنار او فرورفتگی یک سر و یک تار موی خاکستری دیده می شود که نشان می دهد امیلی با جسد هومر خوابیده است. خانه نشان‌دهنده‌ای است که نشان می‌دهد چگونه امیلی تلاش می‌کرد تا همه چیز را در یک دوره زمانی منجمد حفظ کند و از تغییر اجتناب کند.

بخش‌هایی از یک گل سرخ برای امیلی

وقتی خانم امیلی گریرسون درگذشت، تمام شهر ما به مراسم تشییع جنازه او رفتند: مردان با نوعی محبت احترام آمیز نسبت به یک بنای یادبود افتاده، زنان عمدتاً از روی کنجکاوی برای دیدن داخل خانه او، که هیچ کس جز یک پیرمرد خدمتکار نیست. باغبان و آشپز ترکیب شده بودند – حداقل در ده سال گذشته دیده شده بود.

…………………..

متوجه شدیم که دوشیزه امیلی به جواهرفروشی رفته بود و یک سرویس بهداشتی مردانه به رنگ نقره ای سفارش داد که روی هر قطعه آن حروف H.B. دو روز بعد فهمیدیم که او یک لباس کامل مردانه از جمله یک پیراهن شب خریده است و گفتیم: آنها ازدواج کرده اند. ما واقعا خوشحال شدیم. ما خوشحال بودیم زیرا دو دختر عموی زن حتی از دوشیزه امیلی گریرسون تر بودند.

 

اگر به کتاب یک گل سرخ برای امیلی علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار ویلیام فاکنر در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.