ماه غمگین، ماه سرخ

«ماه غمگین، ماه سرخ» اثری است از رضا جولایی (نویسنده‌ی زاده‌ی تهران، متولد ۱۳۲۹) که در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت پنج روز آخر زندگی میرزاده عشقی می‌پردازد.

درباره‌ی ماه غمگین، ماه سرخ

رضا جولایی نویسنده‌ی توانای کشور در کتاب ماه غمگین، ماه سرخ با تلفیق خیال و واقعیت راوی پنج روز آخر زندگی یکی از جنجالی‌ترین شاعران آزادی خواه ایران، یعنی میرزاده عشقی است. داستانی جذاب و پرکشش که تاریخ پرالتهاب و جریان‌ساز صد سال گذشته‌ی ایران را به تصویر می‌کشد.

این کتاب با روایتی تاثیرگذار و دلنشین از دل تاریخ است. ماه غمگین، ماه سرخ بین هشتم تیر تا سیزدهم تیر ۱۳۰۳ می‌گذرد. سید محمدرضا کردستانی مشهور به میرزاده عشقی یکی از شاعران و مبارزین آزادی‌خواهی بود که از مخالفان حکومت و رضا شاه بود. در طول داستان شخصیت‌های حقیقی و تاریخی ملک‌الشعرای بهار، سید حسن مدرس، احمد قوام و قمرالملوک وزیری نیز حضور دارند.

رضا جولایی در کتاب ماه غمگین، ماه سرخ میرزاده عشقی را از یک خواب پریشان بیدار می‌کند. خوابی که همچون خوره به خیال شاعر افتاده و در این کابوس وهمناک دیده است که او هم مانند خیل عظیمی از روشنفکران آزادی خواه با داس مرگ درو می شود. حال میرزاده عشقی برای بقای جان شیرین، دست به کار شده و می خواهد از این مهلکه بگریزد.

در بحبوحه‌ی این گریز با انسان‌هایی مواجه می‌شود که جای پای برخی از آنان در صفحه‌ی تاریخ هست و برخی دیگر را رضا جولایی برای تهییج داستان ماه غمگین، ماه سرخ آفریده است. در جوار میرزاده  عشقی زنی است که در سرای او به کار مشغول است و دیگر یک ارمنی خوش قلب با نام رضاخان. او همچنین با ملک الشعرای بهار نیز دیدار می‌کند و داستان ماه غمگین، ماه سرخ با تمام فراز و نشیب هایش، قصه ای دلفریب از واپسین روزهای حیات او در اختیار خوانندگان می‌گذارد.

کتاب ماه غمگین، ماه سرخ در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۸ با بیش از ۱۸۰ رای و ۴۰ نقد و نظر است.

داستان ماه غمگین، ماه سرخ

داستان در جمعه ۱۳ تیر ۱۳۰۳ شروع می‌شود. روزی که اعلامیه‌ی مدرس از روز قبل در همه‌ی شهر به دیوارها چسبانده شده بود. ما با شروع داستان با یک مرگ میرزاده عشقی روبه‌رو می‌شویم و ناگهان به ۵ روز قبل ۸ تیر می‌رویم. روزی که میرزاده عشقی هنوز زنده است و برای زنده ماندن تلاش می‌کند.

این کتاب داستان آخرین روزها زندگی میرزاده عشقی است. شاعری توانمند و پیشرو که به خاطر زندگی جنجالی و شعرهای آزادی خواهانه‌اش شناخته می‌‎شود. در این کتاب به روزهای هشتم تا سیزدهم تیرماه سال ۱۳۰۳ می‌رویم و در آخرین روزهای زندگی و حیات شاعر با او همراه هستیم.

در این روایت با  آدم‌های مختلفی مانند  ملک‌الشعرای بهار، سید حسن مدرس، احمد قوام و قمرالملوک وزیری روبه‌رو می‌شویم که فضای داستان را جذاب‌تر می‌کنند و ما را با داستانی پرکشش در بستر تاریخ روبه‌رو می‌کنند.

بخشی از ماه غمگین، ماه سرخ

حالا باید چه کنم؟ مَلک را خبر کنم یا به رحیم‌زاده بگویم؟ باید مدتی سربه‌نیست شوم. نباید سرسری بگیرم این نشانه‌ها را. اما به کجا؟ هر چه دارم می‌فروشم. همین خنزرپنزرها را. می‌روم قزوین، پیش عارف. یا نه، کردستان. بعد شاید ترکیه، استانبول. شاید پاریس، اما نه، در پاریس غریبه‌ام. شاید بتوانم در استانبول غربت را تاب بیاورم… این‌بار دیگر شوخی نیست. آب در لانه‌ی عقرب ریخته‌ام و بی‌خیال نشسته‌ام. انگارنه‌انگار.

دوباره احساس می‌کند گُر گرفته، سرش را در آب فرومی‌برد. چند لحظه در آن حال می‌ماند. چشم‌هایش را باز می‌کند. خزه‌های سبز در هم می‌پیچند و پایین‌تر، سیاهی، تهِ یک گودال…

سرش را بیرون می‌آورد. وحشت کرده. دستی به صورت می‌کشد. نفس‌نفس می‌زند. به خود می‌گوید: من زنده‌ام، هنوز دیر نشده… به یاد جمله‌ای می‌افتد: مرگ است که به زمان ارزش می‌دهد. زمان را جدی بگیر. خوابت یک هشدار بود،‌ الهام بود. بلند شو تا دیر نشده جل‌وپلاست را جمع کن، برو از این شهر داغ دم‌کرده‌ی خشک، برگرد به میان تپه‌های سبز موطنت. دیوانه‌ای؟ می‌خواستی چه بشوی؟ شهره‌ی آفاق؟

چه بکنی؟ می‌خواستی کمر سردارسپه را بشکنی؛ اگر هم بتوانی جانت را می‌گذاری بر سر این مهم، و بعد چه می‌شود؟ آب از آب تکان نمی‌خورد. می‌افتی در سیاه‌چال‌های نظمیه، جانت را با منقاش از تن بیرون می‌کشند. از دست هیچ‌کس کاری ساخته نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند قدمی پیش بگذارد، نه وکلای اقلیت، نه روزنامه‌چی‌ها. سروصدایی بلند می‌شود و زود فروکش می‌کند. همه خسته شده‌اند.

نوزاد نارس مشروطه سر زا رفت. مردم خسته شده‌اند و بی‌اعتنا و قلدرها عاشقِ جماعتِ بی‌اعتنا هستند… مرتیکه، جرئت کرده‌ای و منظومه سروده‌ای؟ به نام تو تمام شده. کسی چه می‌داند تقی‌خان در این میان چه نقشی داشته. تو را می‌شناسند. چنان کشیده می‌خورد به صورتت که لبت را می‌درد. سرت را می‌کوبند به دیوار. پشت‌بندش هم لگدی است که می‌خورد به بیضه‌ات.

نفس در سینه‌ات گره می‌خورد و تازه اول کار است… شاید هم این‌همه به خودشان زحمت ندهند. پشت دیواری، دری، شبی کمین بکنند و با تیری خلاصت کنند. باید به رحیم‌زاده خبر برسانی. از تقی‌خان کاری ساخته است؟ نه. می‌گوید نترس جانم، با تو کاری ندارند. جرئت ندارند. مگر سید می‌گذارد؟ آتش به پا می‌کند در مجلس، و آن‌ها از آتش‌بازی او می‌ترسند. اما این‌ها همه حرف است. دیگر از سید هم کاری ساخته نیست.

 

اگر به کتاب ماه غمگین، ماه سرخ علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به بخش معرفی برترین آثار رضا جولایی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده آشنا شوید.