دختران گمشده‌ی‌ پاریس

«دختران گمشده‌ی‌ پاریس» اثری است از پم جنوف (نویسنده‌ و استاد حقوق آمریکایی، متولد ۱۹۷۸) که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده است. این کتاب در قالب داستانی جذاب به روایت سرگذشت زنان گمنامی می‌پردازد که در جنگ جهانی دوم نقش‌هایی حیاتی داشته‌اند.

درباره‌ی دختران گمشده‌ی‌ پاریس

دختران گمشده‌ی پاریس رمانی است از پم جنوف، نویسنده‌ی آمریکایی، که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده است. نویسنده داستان دختران گمشده‌ی پاریس را با الهام از حوادث واقعی به رشتۀ تحریر درآورده است و قصه‌ای مسحورکننده از شجاعت و قدرت زنان را برای زنده ماندن در سخت‌ترین شرایط ارائه می‌دهد. در حقیقت، کتاب دختران گمشده‌ پاریس که از کتاب‌های پرفروش نیویرک تایمز است درباره زنانی صحبت می‌کند که در تمام شدن جنگ جهانی دوم نقش داشتند اما هیچکس نامی از آن‌ها نمی‌برد. این کتاب نامزد دریافت جایزه گودریدز برای داستان‌های تاریخی در سال ۲۰۱۹ بوده است.

کتاب دختران گمشده‌ی پاریس در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۹۰ هزار رای و ۸۵۰۰ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمه‌ی رویا صهبایی به بازار عرضه شده است.

داستان دختران گمشده‌ی پاریس

ریس هیلی یک روز صبح هنگام عبور از ترمینال گراند مرکزی در حالی که مشغول کار بود، با یک چمدان رها شده در زیر یک نیمکت برخورد می‌کند. او که نمی‌تواند در برابر کنجکاوی خودش ایستادگی کند، قفل چمدان را می‌شکند و چندین عکس از زنان مختلف را در آن می‌یابد. در یک لحظۀ به‌خصوص گریس چمدان را همراه با محتویاتش برمی‌دارد و به سرعت ایستگاه را ترک می‌کند.

او خیلی زود متوجه می‌شود که چمدان متعلق به زنی به نام النور تریگ، رهبر بلندپایۀ گروهی از مأموران مخفی زن است که در هنگام جنگ به خارج از لندن اعزام شده‌اند. صبح همان روز تریگ طی حادثه‌ای مقابل ایستگاه راه‌آهن کشته می‌شود. دوزاده نفر از این مأموران زن به عنوان اپراتورهای رادیویی برای کمک به مقاومت به اروپای اشغالی فرستاده شدند اما آن‌ها هیچ‌گاه به خانه بازنگشتند، سرنوشت آنان به یک راز سربه‌مهر تبدیل شد.

گریس در تلاش برای پی بردن به حقیقت موجود در عکس‌های زنان، خود را به زن مأمور جوانی به نام ماری نزدیک می‌کند که مأموریت شجاعانه‌اش در خارج از وطن نشانگر دلاوری، دوستی و خیانت اوست.

بخشی از کتاب دختران گمشده‌ی پاریس

یک ماه بعد، گریس از دفتر کار «بلیکر و پسران» بیرون آمد و با مترو خودش را به خیابان چهل و دوم رساند. آن جا و در نبش خیابان، مارک را دید که منتظرش ایستاده است. «تو می‌دونی چطور همیشه جلوی راه من سبز بشی!»

سربه‌سرش می‌گذاشت. آن‌ها از قبل قرار گذاشته بودند که یکدیگر را در آن جا ببینند. بعد از اینکه بی‌خبر در دفتر کار فرانکی از او جدا شد و به دیدن ماری رفت و بعد از اینکه فهمید چطور می‌تواند تا به او کمک کند، دوباره پیش مارک برگشت؛ ولی مارک رفته بود. به فرانکی گفته بود که باید برای کارش به واشنگتن برگردد.

گریس تماس گرفت تا عذرخواهی کند. دلش نمی‌خواست مارک فکر کند که با آمدن به محل کارش او را فراری داده است. اتفاقاً دقیقاً برعکس، این دیدار برای گریس معنای زیادی داشت. مارک پشت تلفن گفت که او را درک می‌کند؛ ولی واقعاً باید به واشنگتن برگردد؛ اما قول داد بار دیگر که قرار است به نیویورک بیاید، حتماً به او خبر بدهد.

و واقعاً به قولش عمل کرد. شب گذشته تماس گرفت و گفت که برای کاری به آن جا می‌آید و پرسید که آیا می‌توانند با هم دیدار کنند؟ گریس بلافاصله جواب مثبت داد و تمام روز – که انگار طولانی و کشدارتر از تمام روزهای دیگر می‌گذشت – سعی کرد تا فر موها و آرایش صورتش را به هم نزند. به‌خاطر دیدارش، بی‌نهایت هیجان‌زده بود. این ملاقات‌های چند هفته یک ‌بار، بدون اینکه باعث غافلگیری یا بار روانی بشود، خیلی لذت‌بخش و شیرین بود.

 

اگر به کتاب «دختران گمشده‌ی پاریس» علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به بخش معرفی برترین داستان‌های تاریخی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های این آثار آشنا شوید.