«قصههای بابام» با نام اصلی «پسر جورجیایی» اثری است از ارسکین کالدول (نویسندهی اهل آمریکا، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۸۷) که در سال ۱۹۴۳ منتشر شده است. این کتاب شامل ۱۴ داستان کوتاه به هم مرتبط در رابط با زندگی یک خانوادهی آمریکایی در اواسط قرن بیستم است.
دربارهی قصههای بابام
کتاب قصههای بابام با نام اصلی پسر جورجیایی اثر ارسکین کالدول در سال ۱۹۴۳ منتشر شده است. باید اشاره کرد در ایران این کتاب با ترجمهی احمد شاملو و تحت عنوان جدید (قصههای بابام) منتشر شده و شهرت بسیاری دارد.
این کتاب از ۱۴ داستان به هم پیوسته تشکیل شده است و داستانهای آن از زبان یک نوجوان روایت میشود و شامل حکایتهایی است که بر وی و پدر ندانمکارش میگذرد.
در اغلب داستانهای کتاب قصههای بابام، پدر که نمونه یک آمریکایی شهرستانی اوایل قرن بیستم است با زرنگبازیها و دوز و کلکهایش سعی میکند از راه میانبر زودتر به پول و پله برسد اما در نهایت رسوا میشود و دردسری جدید به وجود میآید.
کتاب قصههای بابام در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۱ است.
فهرست داستانهای قصههای بابام
- چهگونه باباجانم ماشین فشار خرید؟
- ناقوس عروسى
- بزها روى بام
- زن بىکس و کار
- چکمهها
- دارکوبها
- ملکه قافله کولىها
- ماجراى «بانجو»
- گوساله کوچولو
- چهگونه کاکاى ما از مزایاى قانونى مرخصى استفاده کرد!
- چهگونه باباجانم وارد مشاغل سیاسى شد؟
- مهمان شبانه
- عموجانم «ند»
- قصه خروس بابام
بخشهایی از قصههای بابام
مامانام عادت داشت در هر فصل سال یکى دو بار برود به ده پیش خواهرش بماند: خودش معتقد بود که این روزها تنها روزهاى آسایش و خوشىِ اوست و مىگفت اگر دلاش براى خانه شور نمىزد و یقین داشت که در غیاباش آب از آب تکان نخواهد خورد خیلى بیش از اینها به ده مىرفت و از مزایاى استراحت در ده استفاده مىکرد. اما حیف!
بابام گفت: هیچچى بهتر از تنهایى نیست، حتا اگه همهش یک روز باشه! واقعاً چه خوشبختىِ بزرگیه که زن دور و بر آدم نباشه!
…………………….
یک روز صبح، بابام خیلی زودتر از همیشه قبل از طلوع آفتاب بلند شد و بدون اینکه کلمهیی با کسی حرف بزند رفت ماهیگیری. بابام دوست داشت که بعض روزها، صبح پیش از اینکه مامانم تو خانه رفت وآمدِ روزانهاش را شروع کند این شکلی جیم شود و به ماهیگیری برود. باری… گاهی بابام به این ترتیب از خانه جیم میشد و میرفت و غیبتاش سه چهار روز طول میکشید.
محلی که باباجانم در این مدت اُطراق میکرد لب رودخانه «باریئر» بود. و طول غیبتاش هم بستگی داشت به مقدار صید ماهیاش. باباجانم عاشق بیقرار و دیوانه ماهیگیری بود. از عادات باباجانم یکی هم این بود که همانجا دم رودخانه دود و دمی به راه میانداخت و ماهیها را کباب میکرد… عقیدهاش این بود که ماهی را از لب رودخانه نباید به خانه برد، چون زنها تا دنیا دنیاست نخواهند فهمید که چهقدر آرد ذرت باید به قطعات ماهی بزنند تا لذیذ بشود.
……………………..
باباجانم گفت: ـ اگر واقعآ تا این حد احتیاج دارین که ناقوستون زده بشه تنها راهاش همینه که عرض کردم. یه بار برای همیشه، منو زندیق و بندیق و کافر و خارج از مذهب تصور کنین و از این اصرار بیخودی که من بیام کلیسا و پای وعظتون بشینم دست وردارین… اگه منظورتون خیر و صلاح منه، بدونین و آگاه باشین که ما برا خودمون یه مختصر دین و ایمونی داریم که از سرمون هم زیاده… و به پیر و پیغمبر قسم که شنیدن وعظهای شما کمترین ضررش اینه که همون مختصر دین و ایمونم ازمون میگیره… شما هم که گمون نمیکنم دلتون راضی باشه که موعظههاتون باعث لامذهبی خلقاللّه بشه؟
………………………
نامههام!… همه نامههای عاشقونه خواستگارهای قدیمام که با خون دل نگهشون داشتهبودم!… همه نامههایی که خودت برام نوشتهبودی، موریس!… آخ!… نگاه کن ببین چه بلایی سرشون آوردی! ـ اما آخه، مارتاجونم! اینها دیگه خیلی کهنه شدهبودن. اگر دلات خواسته باشد هر وقت فرصت پیدا کنم خودم دوباره برات مینویسم! ـ نامههای تازه را میخوام چیکار؟ من همون نامههای قدیمو دلم میخواد نگهدارم.
و این بار چنان زد زیر گریه که طفلک باباجانم به کلی دست و پاش را گم کرد. رفت تا ته ایوان و برگشت. مامانام خم شد و تا جایی که دامن پیشبندش جا داشت نامهها را ریخت توش. باباجانم گفت: ـ خودم سر فرصت دوباره برات نامه مینویسم، مارتا… مامانام بلند شد: ـ تصور میکنم تو باید نسبت به نامههای خواستگارهای قدیم من احترام بیشتری قایل باشی، حتا اگه برای نامههای خودت هم یه پول سیاه ارزش قایل نشی.
اگر به کتاب «قصههای بابام» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین کتابهای طنز و معرفی بهترین کتابهای نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
27 بهمن 1401
قصههای بابام
«قصههای بابام» با نام اصلی «پسر جورجیایی» اثری است از ارسکین کالدول (نویسندهی اهل آمریکا، از ۱۹۰۳ تا ۱۹۸۷) که در سال ۱۹۴۳ منتشر شده است. این کتاب شامل ۱۴ داستان کوتاه به هم مرتبط در رابط با زندگی یک خانوادهی آمریکایی در اواسط قرن بیستم است.
دربارهی قصههای بابام
کتاب قصههای بابام با نام اصلی پسر جورجیایی اثر ارسکین کالدول در سال ۱۹۴۳ منتشر شده است. باید اشاره کرد در ایران این کتاب با ترجمهی احمد شاملو و تحت عنوان جدید (قصههای بابام) منتشر شده و شهرت بسیاری دارد.
این کتاب از ۱۴ داستان به هم پیوسته تشکیل شده است و داستانهای آن از زبان یک نوجوان روایت میشود و شامل حکایتهایی است که بر وی و پدر ندانمکارش میگذرد.
در اغلب داستانهای کتاب قصههای بابام، پدر که نمونه یک آمریکایی شهرستانی اوایل قرن بیستم است با زرنگبازیها و دوز و کلکهایش سعی میکند از راه میانبر زودتر به پول و پله برسد اما در نهایت رسوا میشود و دردسری جدید به وجود میآید.
کتاب قصههای بابام در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۱ است.
فهرست داستانهای قصههای بابام
بخشهایی از قصههای بابام
مامانام عادت داشت در هر فصل سال یکى دو بار برود به ده پیش خواهرش بماند: خودش معتقد بود که این روزها تنها روزهاى آسایش و خوشىِ اوست و مىگفت اگر دلاش براى خانه شور نمىزد و یقین داشت که در غیاباش آب از آب تکان نخواهد خورد خیلى بیش از اینها به ده مىرفت و از مزایاى استراحت در ده استفاده مىکرد. اما حیف!
بابام گفت: هیچچى بهتر از تنهایى نیست، حتا اگه همهش یک روز باشه! واقعاً چه خوشبختىِ بزرگیه که زن دور و بر آدم نباشه!
…………………….
یک روز صبح، بابام خیلی زودتر از همیشه قبل از طلوع آفتاب بلند شد و بدون اینکه کلمهیی با کسی حرف بزند رفت ماهیگیری. بابام دوست داشت که بعض روزها، صبح پیش از اینکه مامانم تو خانه رفت وآمدِ روزانهاش را شروع کند این شکلی جیم شود و به ماهیگیری برود. باری… گاهی بابام به این ترتیب از خانه جیم میشد و میرفت و غیبتاش سه چهار روز طول میکشید.
محلی که باباجانم در این مدت اُطراق میکرد لب رودخانه «باریئر» بود. و طول غیبتاش هم بستگی داشت به مقدار صید ماهیاش. باباجانم عاشق بیقرار و دیوانه ماهیگیری بود. از عادات باباجانم یکی هم این بود که همانجا دم رودخانه دود و دمی به راه میانداخت و ماهیها را کباب میکرد… عقیدهاش این بود که ماهی را از لب رودخانه نباید به خانه برد، چون زنها تا دنیا دنیاست نخواهند فهمید که چهقدر آرد ذرت باید به قطعات ماهی بزنند تا لذیذ بشود.
……………………..
باباجانم گفت: ـ اگر واقعآ تا این حد احتیاج دارین که ناقوستون زده بشه تنها راهاش همینه که عرض کردم. یه بار برای همیشه، منو زندیق و بندیق و کافر و خارج از مذهب تصور کنین و از این اصرار بیخودی که من بیام کلیسا و پای وعظتون بشینم دست وردارین… اگه منظورتون خیر و صلاح منه، بدونین و آگاه باشین که ما برا خودمون یه مختصر دین و ایمونی داریم که از سرمون هم زیاده… و به پیر و پیغمبر قسم که شنیدن وعظهای شما کمترین ضررش اینه که همون مختصر دین و ایمونم ازمون میگیره… شما هم که گمون نمیکنم دلتون راضی باشه که موعظههاتون باعث لامذهبی خلقاللّه بشه؟
………………………
نامههام!… همه نامههای عاشقونه خواستگارهای قدیمام که با خون دل نگهشون داشتهبودم!… همه نامههایی که خودت برام نوشتهبودی، موریس!… آخ!… نگاه کن ببین چه بلایی سرشون آوردی! ـ اما آخه، مارتاجونم! اینها دیگه خیلی کهنه شدهبودن. اگر دلات خواسته باشد هر وقت فرصت پیدا کنم خودم دوباره برات مینویسم! ـ نامههای تازه را میخوام چیکار؟ من همون نامههای قدیمو دلم میخواد نگهدارم.
و این بار چنان زد زیر گریه که طفلک باباجانم به کلی دست و پاش را گم کرد. رفت تا ته ایوان و برگشت. مامانام خم شد و تا جایی که دامن پیشبندش جا داشت نامهها را ریخت توش. باباجانم گفت: ـ خودم سر فرصت دوباره برات نامه مینویسم، مارتا… مامانام بلند شد: ـ تصور میکنم تو باید نسبت به نامههای خواستگارهای قدیم من احترام بیشتری قایل باشی، حتا اگه برای نامههای خودت هم یه پول سیاه ارزش قایل نشی.
اگر به کتاب «قصههای بابام» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی برترین کتابهای طنز و معرفی بهترین کتابهای نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان کوتاه، داستان کوتاه خارجی، طنز، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ارسکین کالدول، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب