«پرندهی آبی» اثری است از موریس مترلینک (نویسندهی بلژیکی برندهی جایزهی نوبل ادبیات، از ۱۸۶۲ تا ۱۹۴۹) که در سال ۱۹۰۸ نوشته شده است. این نمایشنامه به روایت ماجرای خواهر و برادری میپردازد که به دنبال پرندهی آبی خوشحالی هستند.
دربارهی پرندهی آبی
پرندهی آبی موریس مترلینک اثری مهم در ژانر تئاتر نمادگرا است که اولین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شد. این نمایشنامه، غنی از تمثیل و تصاویر دلربا، روایتی را می بافد که مضامین عمیق فلسفی را از طریق لنز یک افسانه عجیب و غریب این به مثابه کاوشی عمیق از وضعیت انسان، جستجوی خوشبختی و رازهای هستی است. داستان اودیسهای از اکتشافات است که مخاطب را به دنیایی خارق العاده می کشاند و در عین حال باعث درون نگری در مورد ارزش های واقعی زندگی می شود.
در قلب این نمایشنامه دو کودک به نام های تیلتل و میتیل قرار دارند که برای یافتن پرنده آبی خوشبختی دست نیافتنی را آغاز می کنند. آنها با هدایت پری بریلون، که در طول سفر خود به شخصیت های مختلفی تبدیل می شوند، از قلمروهای جادویی عبور می کنند که نماد جنبه های مختلف زندگی و روان انسان است. هر قلمرویی که آنها با آن روبرو می شوند به عنوان یک استعاره عمل می کند و چالش ها و مکاشفه هایی را ارائه می دهد که به درک آنها از شادی و جوهر زندگی کمک می کند.
ساختار روایی نمایشنامه اپیزودیک است و تیلتیل و میتیل را در محیط های متنوعی مانند سرزمین خاطره، قصر شب و پادشاهی آینده می برد. هر کنش از نمایشنامه یک محیط متمایز با شخصیت های منحصر به فرد و اهمیت نمادین خود را ارائه می دهد. این ساختار به مترلینک اجازه می دهد تا طیف گسترده ای از موضوعات را بررسی کند، از ماهیت گذرا زمان گرفته تا قدرت پایدار عشق و اجتناب ناپذیر بودن مرگ.
به عنوان مثال، در سرزمین خاطره، بچه ها با پدربزرگ و مادربزرگ و خواهر و برادر متوفی خود گرد هم می آیند. این عمل تلخ به موضوع حافظه و نقش آن در شکل دادن به درک ما از شادی می پردازد. دیدار مجدد تلخ و شیرین است و بر ماهیت زودگذر زندگی و تأثیر پایدار کسانی که از دست داده ایم تأکید می کند. مترلینک از این عمل برای تأمل در این مورد استفاده می کند که چگونه خاطرات، هرچند قدرتمند، گاهی اوقات می توانند مانعی برای زندگی کامل در زمان حال باشند.
قصر شب بخش تاریک تر و درون نگرتری از نمایشنامه را ارائه می دهد. در اینجا، تیلتیل و میتیل با ترس ها و رازهایی روبرو می شوند که در سایه آگاهی انسان نهفته است. اتاقهای مختلفی که آنها کاوش میکنند، هر کدام توسط موجودات وحشتناک محافظت میشوند، نمادی از جنبههای مختلف ناشناخته و ضمیر ناخودآگاه هستند. این عمل بر اهمیت رویارویی و درک ترس ها به عنوان بخشی از سفر به سوی روشنگری و خوشبختی تأکید می کند.
در پادشاهی آینده، نمایشنامه تمرکز خود را به امید و پتانسیل تغییر میدهد. بچه ها با روح هایی روبرو می شوند که منتظر به دنیا آمدن هستند، نمایشی از امکانات و انتخاب های بی حد و حصری که در زندگی پیش رو دارند. این عمل مخاطب را تشویق می کند تا تأثیر تصمیمات خود را بر خوشبختی آینده خود و میراثی که از خود به جا می گذارد در نظر بگیرد. این یادآوری قدرتمند از نقش اراده آزاد و اهمیت انتخاب آگاهانه و متفکرانه است.
استفاده مترلینک از نمادگرایی به تنظیمات و شخصیتها محدود نمیشود، بلکه به جستجوی اصلی نمایشنامه نیز گسترش مییابد. پرنده آبی که نشان دهنده شادی است، به عنوان یک ایده آل زودگذر و تقریبا دست نیافتنی به تصویر کشیده شده است. تیلتیل و میتیل در طول سفر خود متوجه می شوند که خوشبختی واقعی در سرزمین های دور یا ماجراهای خارق العاده نیست بلکه در لحظات و روابط ساده و روزمره است. این مکاشفه پیام اصلی نمایشنامه را برجسته می کند: این که شادی اغلب در دسترس ماست و در جنبه های آشنا و پیش پا افتاده زندگی پنهان است.
زبان و سبک پرندهی آبی با کیفیتی غنایی آغشته شده است که فضای رویایی آن را تقویت می کند. دیالوگ های شاعرانه و توصیف های هیجان انگیز مترلینک تجربه ای غنی و غوطه ور ایجاد می کند که مخاطب را به دنیای خارق العاده نمایش منتقل می کند. نوشتههای او سادگی و عمق را متعادل میکند و نمایشنامه را برای مخاطبان در هر سنی قابل دسترس میسازد و در عین حال به تأمل عمیقتری درباره مضامین آن دعوت میکند.
نتیجهگیری نمایشنامه، تیلتیل و میتیل را به خانه محقر خود بازمیگرداند، جایی که آنها متوجه میشوند که پرنده آبی در تمام مدت در حیاط خلوت آنها بوده است. این قطعنامه این ایده را تقویت میکند که جستجو برای خوشبختی اغلب ما را به جایی که شروع کردهایم، با قدردانی دوباره از آنچه قبلاً داریم، هدایت میکند. پرنده آبی که زمانی گریزان بود، نشان داده میشود که نمادی از شادی است که در زندگی روزمره وجود دارد و منتظر است تا شناخته شود و گرامی داشته شود.
«پرندهی آبی» به دلیل جذابیت جاودانه و مضامین جهانی اش مورد تحسین قرار گرفته است. کاوش شادی، عشق، حافظه، ترس و امید با مخاطبان در فرهنگها و دورههای مختلف طنینانداز میشود. محبوبیت ماندگار این نمایشنامه گواهی بر توانایی مترلینک در بافتن ایده های پیچیده فلسفی در روایتی است که هم مسحورکننده و هم عمیقاً معنادار است.
تأثیر این نمایش فراتر از ادبیات و تئاتر است و اقتباسهایی الهامبخش در فیلم، موسیقی و سایر اشکال هنری است. مضامین و نقوش آن همچنان الهام بخش بحث هایی در مورد ماهیت شادی و تجربه انسانی است. «پرندهی آبی» همچنان یک کلاسیک دوستداشتنی است و نسلهای جدید را دعوت میکند تا سفر خود را برای کشف و تأمل آغاز کنند.
در اصل، پرندهی آبی موریس مترلینک چیزی بیش از یک افسانه است. این یک مراقبه عمیق در زندگی، شادی و روح انسان است. از طریق نمادگرایی غنی و روایت دلربا، مخاطبان را به چالش می کشد تا فراتر از سطح را نگاه کنند و چیزهای خارق العاده را در معمولی بیابند. پیام همیشگی نمایشنامه همچنان الهام بخش و مجذوب کننده است و به ما یادآوری می کند که تلاش برای خوشبختی سفری است که ارزش انجام آن را دارد، مهم نیست به کجا منتهی شود.
کتاب پرندهی آبی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۳ با بیش از ۲۰۰۰ رای و ۱۷۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از عبدالحسین نوشین به بازار ارائه شده است.
داستان پرندهی آبی
در صحنه آغازین پرندهی آبی ، دو کودک با خوشحالی تزئینات زیبا و دسرهای غنی را که در خانه یک خانواده ثروتمند در آن نزدیکی می بینند، توصیف می کنند. وقتی بریلون میگوید این اشتباه است که ثروتمندان کیکهایشان را با تیلتیل و میتیل تقسیم نکنند، پسر او را اصلاح میکند. کافی است که او شادی دیگران را تماشا کند.
شادی آنها در او حسادت ایجاد نمی کند. وقتی بچهها با تجملات، بهویژه بزرگترین آنها، یعنی تجمل ثروتمند بودن، ملاقات میکنند، دوباره بر این موضوع تأکید میشود. وقتی تیلتیل الماس را می چرخاند، سالن با درخشندگی خیره کننده ای غرق می شود و لوکس ها به شدت در جستجوی گوشه ای تاریک می گردند که در آن زشتی خود را از نور اثیری پنهان کنند.
در پایان نمایش، تیلتیل آنچه را که درباره شادی آموخته است نشان می دهد. از پنجره به جنگل نگاه می کند و می گوید چقدر زیباست. داخل خانه برای او بسیار دوست داشتنی تر از قبل به نظر می رسد. همچنین با دادن پرنده حیوان خانگی خود که بسیار آبی تر از قبل به نظر می رسد به کودک بیمار شادی زیادی برای دیگری ایجاد می کند.
بخشهایی از پرندهی آبی
آتش: من هیچ از مُرده نمیترسم. یکی از کارهای من این است که آنها را بسوزانم… در زمان قدیم من همهی مُردهها را میسوزاندم. آنوقتها کاروبارم بهتر از حالا بود.
تیلتیل: تیلو، تو چرا اینطور میلرزی؟ آیا تو هم میترسی؟
سگ: (از ترس میلرزد و دندانهایش به هم میخورد.) من! هرگز! من کی میلرزم؟ من هیچوقت نمیترسم… اما اگه آنجا نریم بهتر نیست؟…
تیلتیل: گربه چرا هیچی نمیگه؟
گربه: (اسرارآمیز) من میدونم آنجا چه خبره.
تیلتیل: (به روشنایی) تو هم با ما میآیی؟
روشنایی: نه، بهتره که من با موجودات و حیوانات دم در منتظر تو باشیم، برای اینکه عدهای از اینها میترسند و ازطرف دیگه، میترسم بعضی دیگه که نمیترسند با مُردهها خوشرفتاری نکنند؛ مخصوصاً آتش که خیلی میل داره آنها را مثل زمان قدیم بسوزانه و این دیگه معمول نیست… تو و میتیل تنها به قبرستان خواهید رفت.
تیلتیل: تیلو هم نمیتونه با ما بیاد؟
سگ: چرا، چرا، من با شما میآم. من میخوام همیشه با صاحب کوچولوم باشم.
روشنایی: غیرممکنه… پری اکیداً غدغن کرده که باید تنها برید… ترسی نداره.
سگ: خیلی خوب، خیلی خوب، نمیریم… صاحب کوچولوی من، نگاه کن اگه دیدی میخوان اذیتت کنند، اینطور کن (دو انگشت خود را توی دهن میگذارد و سوت میکشد.) دیگه کارت نباشه. مثل جنگل خواهیم کرد. عو! عو! عو!
روشنایی: خوب، خدا نگهدار بچههای عزیزم… من همین جاها هستم. خیلی دور نمیرم. (بچهها را میبوسد.) کسانی که مرا دوست دارند و من آنها را دوست دارم همیشه مرا پیدا میکنند (به موجودات و حیوانات) شما هم ازاینطرف با من بیایید.
همه خارج میشوند. بچهها تنها میمانند.
پرده به روی تابلوی هفتم باز میشود.
………………..
یک تالار بزرگ عجیب، باشکوه، اسرارآمیز شبیه یک ضریح بزرگ یا نظیر پرستشگاههای یونانی یا مصری. دیوارهای تالار مثل اینکه از فلز سیاه است. تالار دارای ستونهای بلند و بزرگ و سرستونها و زینتهای دیگر که همه از مرمر سیاه، طلا و آبنوس ساخته شده میباشد و از جلو به عقب بالا میرود، به طوری که کف آن به سه قسمت شده هر قسمت به قسمت بالاتر به وسیلهی چند پلکان راه دارند.
در چپ و راست تالار بین ستونها درهای بزرگ که از برنز تیره ساخته شده قرار دارند. عقب تالار یک در بسیار بزرگ که از مفرق است و اطراف آن حجاریهای باشکوه قرار دارد دیده میشود. نور ضعیفی که از درخشندگی ستونهای مرمر سیاه و آبنوس تولید شده تالار را روشن مینماید، موقعی که پرده بالا میرود، تاریکی به شکل پیرزنی لباسی که بلند سیاه پوشیده روی صندلی خود بین دو بچه نشسته.
اگر به کتاب پرندهی آبی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین نمایشنامها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر موارد مشابه نیز آشنا شوید.
7 تیر 1403
پرندهی آبی
«پرندهی آبی» اثری است از موریس مترلینک (نویسندهی بلژیکی برندهی جایزهی نوبل ادبیات، از ۱۸۶۲ تا ۱۹۴۹) که در سال ۱۹۰۸ نوشته شده است. این نمایشنامه به روایت ماجرای خواهر و برادری میپردازد که به دنبال پرندهی آبی خوشحالی هستند.
دربارهی پرندهی آبی
پرندهی آبی موریس مترلینک اثری مهم در ژانر تئاتر نمادگرا است که اولین بار در سال ۱۹۰۸ منتشر شد. این نمایشنامه، غنی از تمثیل و تصاویر دلربا، روایتی را می بافد که مضامین عمیق فلسفی را از طریق لنز یک افسانه عجیب و غریب این به مثابه کاوشی عمیق از وضعیت انسان، جستجوی خوشبختی و رازهای هستی است. داستان اودیسهای از اکتشافات است که مخاطب را به دنیایی خارق العاده می کشاند و در عین حال باعث درون نگری در مورد ارزش های واقعی زندگی می شود.
در قلب این نمایشنامه دو کودک به نام های تیلتل و میتیل قرار دارند که برای یافتن پرنده آبی خوشبختی دست نیافتنی را آغاز می کنند. آنها با هدایت پری بریلون، که در طول سفر خود به شخصیت های مختلفی تبدیل می شوند، از قلمروهای جادویی عبور می کنند که نماد جنبه های مختلف زندگی و روان انسان است. هر قلمرویی که آنها با آن روبرو می شوند به عنوان یک استعاره عمل می کند و چالش ها و مکاشفه هایی را ارائه می دهد که به درک آنها از شادی و جوهر زندگی کمک می کند.
ساختار روایی نمایشنامه اپیزودیک است و تیلتیل و میتیل را در محیط های متنوعی مانند سرزمین خاطره، قصر شب و پادشاهی آینده می برد. هر کنش از نمایشنامه یک محیط متمایز با شخصیت های منحصر به فرد و اهمیت نمادین خود را ارائه می دهد. این ساختار به مترلینک اجازه می دهد تا طیف گسترده ای از موضوعات را بررسی کند، از ماهیت گذرا زمان گرفته تا قدرت پایدار عشق و اجتناب ناپذیر بودن مرگ.
به عنوان مثال، در سرزمین خاطره، بچه ها با پدربزرگ و مادربزرگ و خواهر و برادر متوفی خود گرد هم می آیند. این عمل تلخ به موضوع حافظه و نقش آن در شکل دادن به درک ما از شادی می پردازد. دیدار مجدد تلخ و شیرین است و بر ماهیت زودگذر زندگی و تأثیر پایدار کسانی که از دست داده ایم تأکید می کند. مترلینک از این عمل برای تأمل در این مورد استفاده می کند که چگونه خاطرات، هرچند قدرتمند، گاهی اوقات می توانند مانعی برای زندگی کامل در زمان حال باشند.
قصر شب بخش تاریک تر و درون نگرتری از نمایشنامه را ارائه می دهد. در اینجا، تیلتیل و میتیل با ترس ها و رازهایی روبرو می شوند که در سایه آگاهی انسان نهفته است. اتاقهای مختلفی که آنها کاوش میکنند، هر کدام توسط موجودات وحشتناک محافظت میشوند، نمادی از جنبههای مختلف ناشناخته و ضمیر ناخودآگاه هستند. این عمل بر اهمیت رویارویی و درک ترس ها به عنوان بخشی از سفر به سوی روشنگری و خوشبختی تأکید می کند.
در پادشاهی آینده، نمایشنامه تمرکز خود را به امید و پتانسیل تغییر میدهد. بچه ها با روح هایی روبرو می شوند که منتظر به دنیا آمدن هستند، نمایشی از امکانات و انتخاب های بی حد و حصری که در زندگی پیش رو دارند. این عمل مخاطب را تشویق می کند تا تأثیر تصمیمات خود را بر خوشبختی آینده خود و میراثی که از خود به جا می گذارد در نظر بگیرد. این یادآوری قدرتمند از نقش اراده آزاد و اهمیت انتخاب آگاهانه و متفکرانه است.
استفاده مترلینک از نمادگرایی به تنظیمات و شخصیتها محدود نمیشود، بلکه به جستجوی اصلی نمایشنامه نیز گسترش مییابد. پرنده آبی که نشان دهنده شادی است، به عنوان یک ایده آل زودگذر و تقریبا دست نیافتنی به تصویر کشیده شده است. تیلتیل و میتیل در طول سفر خود متوجه می شوند که خوشبختی واقعی در سرزمین های دور یا ماجراهای خارق العاده نیست بلکه در لحظات و روابط ساده و روزمره است. این مکاشفه پیام اصلی نمایشنامه را برجسته می کند: این که شادی اغلب در دسترس ماست و در جنبه های آشنا و پیش پا افتاده زندگی پنهان است.
زبان و سبک پرندهی آبی با کیفیتی غنایی آغشته شده است که فضای رویایی آن را تقویت می کند. دیالوگ های شاعرانه و توصیف های هیجان انگیز مترلینک تجربه ای غنی و غوطه ور ایجاد می کند که مخاطب را به دنیای خارق العاده نمایش منتقل می کند. نوشتههای او سادگی و عمق را متعادل میکند و نمایشنامه را برای مخاطبان در هر سنی قابل دسترس میسازد و در عین حال به تأمل عمیقتری درباره مضامین آن دعوت میکند.
نتیجهگیری نمایشنامه، تیلتیل و میتیل را به خانه محقر خود بازمیگرداند، جایی که آنها متوجه میشوند که پرنده آبی در تمام مدت در حیاط خلوت آنها بوده است. این قطعنامه این ایده را تقویت میکند که جستجو برای خوشبختی اغلب ما را به جایی که شروع کردهایم، با قدردانی دوباره از آنچه قبلاً داریم، هدایت میکند. پرنده آبی که زمانی گریزان بود، نشان داده میشود که نمادی از شادی است که در زندگی روزمره وجود دارد و منتظر است تا شناخته شود و گرامی داشته شود.
«پرندهی آبی» به دلیل جذابیت جاودانه و مضامین جهانی اش مورد تحسین قرار گرفته است. کاوش شادی، عشق، حافظه، ترس و امید با مخاطبان در فرهنگها و دورههای مختلف طنینانداز میشود. محبوبیت ماندگار این نمایشنامه گواهی بر توانایی مترلینک در بافتن ایده های پیچیده فلسفی در روایتی است که هم مسحورکننده و هم عمیقاً معنادار است.
تأثیر این نمایش فراتر از ادبیات و تئاتر است و اقتباسهایی الهامبخش در فیلم، موسیقی و سایر اشکال هنری است. مضامین و نقوش آن همچنان الهام بخش بحث هایی در مورد ماهیت شادی و تجربه انسانی است. «پرندهی آبی» همچنان یک کلاسیک دوستداشتنی است و نسلهای جدید را دعوت میکند تا سفر خود را برای کشف و تأمل آغاز کنند.
در اصل، پرندهی آبی موریس مترلینک چیزی بیش از یک افسانه است. این یک مراقبه عمیق در زندگی، شادی و روح انسان است. از طریق نمادگرایی غنی و روایت دلربا، مخاطبان را به چالش می کشد تا فراتر از سطح را نگاه کنند و چیزهای خارق العاده را در معمولی بیابند. پیام همیشگی نمایشنامه همچنان الهام بخش و مجذوب کننده است و به ما یادآوری می کند که تلاش برای خوشبختی سفری است که ارزش انجام آن را دارد، مهم نیست به کجا منتهی شود.
کتاب پرندهی آبی در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۳ با بیش از ۲۰۰۰ رای و ۱۷۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از عبدالحسین نوشین به بازار ارائه شده است.
داستان پرندهی آبی
در صحنه آغازین پرندهی آبی ، دو کودک با خوشحالی تزئینات زیبا و دسرهای غنی را که در خانه یک خانواده ثروتمند در آن نزدیکی می بینند، توصیف می کنند. وقتی بریلون میگوید این اشتباه است که ثروتمندان کیکهایشان را با تیلتیل و میتیل تقسیم نکنند، پسر او را اصلاح میکند. کافی است که او شادی دیگران را تماشا کند.
شادی آنها در او حسادت ایجاد نمی کند. وقتی بچهها با تجملات، بهویژه بزرگترین آنها، یعنی تجمل ثروتمند بودن، ملاقات میکنند، دوباره بر این موضوع تأکید میشود. وقتی تیلتیل الماس را می چرخاند، سالن با درخشندگی خیره کننده ای غرق می شود و لوکس ها به شدت در جستجوی گوشه ای تاریک می گردند که در آن زشتی خود را از نور اثیری پنهان کنند.
در پایان نمایش، تیلتیل آنچه را که درباره شادی آموخته است نشان می دهد. از پنجره به جنگل نگاه می کند و می گوید چقدر زیباست. داخل خانه برای او بسیار دوست داشتنی تر از قبل به نظر می رسد. همچنین با دادن پرنده حیوان خانگی خود که بسیار آبی تر از قبل به نظر می رسد به کودک بیمار شادی زیادی برای دیگری ایجاد می کند.
بخشهایی از پرندهی آبی
آتش: من هیچ از مُرده نمیترسم. یکی از کارهای من این است که آنها را بسوزانم… در زمان قدیم من همهی مُردهها را میسوزاندم. آنوقتها کاروبارم بهتر از حالا بود.
تیلتیل: تیلو، تو چرا اینطور میلرزی؟ آیا تو هم میترسی؟
سگ: (از ترس میلرزد و دندانهایش به هم میخورد.) من! هرگز! من کی میلرزم؟ من هیچوقت نمیترسم… اما اگه آنجا نریم بهتر نیست؟…
تیلتیل: گربه چرا هیچی نمیگه؟
گربه: (اسرارآمیز) من میدونم آنجا چه خبره.
تیلتیل: (به روشنایی) تو هم با ما میآیی؟
روشنایی: نه، بهتره که من با موجودات و حیوانات دم در منتظر تو باشیم، برای اینکه عدهای از اینها میترسند و ازطرف دیگه، میترسم بعضی دیگه که نمیترسند با مُردهها خوشرفتاری نکنند؛ مخصوصاً آتش که خیلی میل داره آنها را مثل زمان قدیم بسوزانه و این دیگه معمول نیست… تو و میتیل تنها به قبرستان خواهید رفت.
تیلتیل: تیلو هم نمیتونه با ما بیاد؟
سگ: چرا، چرا، من با شما میآم. من میخوام همیشه با صاحب کوچولوم باشم.
روشنایی: غیرممکنه… پری اکیداً غدغن کرده که باید تنها برید… ترسی نداره.
سگ: خیلی خوب، خیلی خوب، نمیریم… صاحب کوچولوی من، نگاه کن اگه دیدی میخوان اذیتت کنند، اینطور کن (دو انگشت خود را توی دهن میگذارد و سوت میکشد.) دیگه کارت نباشه. مثل جنگل خواهیم کرد. عو! عو! عو!
روشنایی: خوب، خدا نگهدار بچههای عزیزم… من همین جاها هستم. خیلی دور نمیرم. (بچهها را میبوسد.) کسانی که مرا دوست دارند و من آنها را دوست دارم همیشه مرا پیدا میکنند (به موجودات و حیوانات) شما هم ازاینطرف با من بیایید.
همه خارج میشوند. بچهها تنها میمانند.
پرده به روی تابلوی هفتم باز میشود.
………………..
یک تالار بزرگ عجیب، باشکوه، اسرارآمیز شبیه یک ضریح بزرگ یا نظیر پرستشگاههای یونانی یا مصری. دیوارهای تالار مثل اینکه از فلز سیاه است. تالار دارای ستونهای بلند و بزرگ و سرستونها و زینتهای دیگر که همه از مرمر سیاه، طلا و آبنوس ساخته شده میباشد و از جلو به عقب بالا میرود، به طوری که کف آن به سه قسمت شده هر قسمت به قسمت بالاتر به وسیلهی چند پلکان راه دارند.
در چپ و راست تالار بین ستونها درهای بزرگ که از برنز تیره ساخته شده قرار دارند. عقب تالار یک در بسیار بزرگ که از مفرق است و اطراف آن حجاریهای باشکوه قرار دارد دیده میشود. نور ضعیفی که از درخشندگی ستونهای مرمر سیاه و آبنوس تولید شده تالار را روشن مینماید، موقعی که پرده بالا میرود، تاریکی به شکل پیرزنی لباسی که بلند سیاه پوشیده روی صندلی خود بین دو بچه نشسته.
اگر به کتاب پرندهی آبی علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین نمایشنامها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر موارد مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، فیلمنامه/نمایشنامه
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، موریس مترلینک، هر روز یک کتاب