مدار صفر درجه

«مدار صفر درجه» اثری است از احمد محمود (نویسنده‌ی اهل اهواز، از ۱۳۱۰ تا ۱۳۸۱) که در سال ۱۳۷۲ منتشر شده است. این کتاب در ۳ جلد به وقایع سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ می‌پردازد و داستان آن در شهر اهواز می‌گذرد.

درباره‌ی مدار صفر درجه

رمان مدار صفر درجه نوشته احمد محمود است که دارای سبک رئالیسم اجتماعی می باشد و روایتگر وقایع قبل از انقلاب اسلامی بین سال های ۳۲ تا ۵۷ در شهر اهواز است. در این کتاب با زندگی پر فراز و نشیب جنوبی ها آشنا می شویم.

از ویژگی های این رمان نقش پررنگ زنان در روند داستان است و با کمی تعمق متوجه می‌شویم که افکار ترقی خواهانه زنانی مثل مائده و آفاق در نبرد با مرد سالاری در جامعه سنتی در حال پیروز شدن است. نویسنده به خوبی توانسته شخصیت‌ها را توصیف کند مواضع فکری شخصیت‌های داستان و عکس العملشان در مواقع خاص توسط نویسنده موشکافی شده.

مدار صفر درجه از نظر دیالوگ در سطح بالایی از داستان نویسی است، دیالوگ محور بودن اثر به آن ریتم تندی می‌بخشد. شخصیت ها کاملا رئالیستی پرداخت شده‌اند طوری که انگار نویسنده همانند یک دوربین حوادث را ثبت کرده است.

هر شخصیت نماینده گروهی از مردم است به عنوان مثال حاج آقا عطار نماینده طیف بازاریانی است که بر مبنای منافع خود جهت گیری سیاسی پیدا می کنند و یا مش نوذر نموداری است از افرادی که اعتقادات محکم و پا بر جایی دارند ولی ظرفیت و توان مقاومت در عرصه های مبارزه ی اجتماعی را ندارند و غیره.

 این کتاب یکی از برترین و حجیم ترین آثار احمد محمود می باشد و رمانی ارزشمند در زمینه‌ی شناخت احساسات و افکار مردم در دوران نزدیک به انقلاب اسلامی ایران است و وقایع آن زمان است.

رمان مدار صفر درجه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۵۰۰ رای و ۵۰ نقد و نظر است.

داستان مدار صفر درجه

مدار صفر درجه از زاویه دیدی واقعی و بومی آغاز می شود. در یک نیمروز شرجی، در رود کارون، دو کوسه با هم حرکت می کنند و باله‌های گُرده‌شان به موازت هم – همچون تیغی برنده، آب کارون را می شکافد. باران را که در گرما تن به آب سپرده، شکار می‌کنند. باریکه خون کمرنگ شد – کم رنگ تر و دیگر نبود.

این صحنه‌ی آغازین رمان، نخستین ضربه‌اش را بر دانستگی خواننده فرود می آورد و او را به دنبال خط سیر داستان می کشد. باران، پسر دوم نوروز، نان‌آور خانواده، طعمه کوسه‌ها می شود. نوروز، سال‌ها پیش، در هنگامه اوج‌گیری جنبش ملی، در تظاهرات خیابانی کشته شده است.

پسر اول خانواده ، برزو، ناخلف و همیشه مزاحم مادر و خواهر و برادر است. اکنون خاور، مادر خانواده، باید زندگانی فرزندان را سرآوری کند؛ خانواده‌ای آسیب دیده از لایه‌های فرودست جامعه که در حوزه تأمین معاش، در بند تنازع و آسیب اجتماعی افتاده است. بی بی سلطنت، مادر نوروز، پیرزنی است آشفته حال و تجسم گذشته و شوربختی و با کردار خود، گذشته دردناک و مرگ غم‌انگیز نوروز را همیشه فرا می خواند.

خانواده، دختری به نام بلقیس دارد که با نوذر اسفندیاری ازدواج کرده است. این اشخاص، و باران، پسر کوچک خانواده، در خانه‌ای واحد به سر می برند. بلقیس و نوذر سال‌هاست در حسرت داشتن فرزند می سوزند، تا اینکه باقیس پس از پانزده سال باردار می شود.

بخشی از مدار صفر درجه

به آهنگ خواند: «به به از این سیرابی – مخلص بلقیس خودم / چاکرتون کُره بز – در شکم این زنم.» و زد زیر خنده. بلقیس گفت – «خدایا توبه!»

نوذر گفت:

خوب شعر گفتم؟

بلقیس گفت: حیا کن نوذر!

سی چه حیا کنم؟

و کشید جلو و خم شد – «شکمت بیار پیش، می خوام رجز خوانی سهراب گوش کنم!» بلقیس موی انبوه سر نوذر را چنگ زد و پس راندش – «ئی کارا خوبیت نداره نوذر – پنجاه سال‌اَ عمرت رفته مثل بچه‌هایی هنوز.» نوذر قد راست کرد – «بیخود پیرم نکن، چل و سه سال – تازه چند ماه هم مانده.»

بلقیس گفت:

جان به جانت کنن، همینی که هستی؟

نوذر لیوان را برداشت. با کف دست زد رو سینه – «سالارِ کُل!» و ته لیوان را به حلق ریخت و سبیل را پاک کرد.

 

برای آشنایی با دیگر کتاب‌های نویسنده‌ی مدار صفر درجه، به بخش معرفی کتاب‌های احمد محمود در وب‌سایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید و از آن خواندن آن‌ها لذت ببرید. هم‌چنین می‌توانید در بخش معرفی داستان‌های معاصر با دیگر داستان‌های مشابه آشنا شوید.